جستجوی این وبلاگ

‏نمایش پست‌ها با برچسب تصاویر حرفه ای. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب تصاویر حرفه ای. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۲ فروردین ۱۰, شنبه

نما آهنگ "بوی بهار"

 نما آهنگ "بوی بهار" اثر کاسپین ماکان
***
شعر
صدا
تصاویر تاریخ و طبیعت
صدابرداری و تنظیم
تهیه و تدوین
توسط کاسپین ماکان

به مناسبت فرا رسیدن بهار و آغاز سال ۱۳۹۲ و به منظور تحریم انتخابات

۱۳۹۲ فروردین ۱, پنجشنبه

بهار ما

بوی بهار و آواز پرندگان را به خاطر نمی آورم...
سال هاست که سبزه، در سفره هفت سین ما،
در انتظار از راه رسیدن بهار، خشک می شود.
گر چه سودجویان، سبزه را پیش روی ما، نقاشی می کنند.
ولی می‌دانیم که آن را، در پس پرده، به آتش می کشند.
و عده‌ای هم به اشتباه گٔل‌های بی‌ طراوت مصنوعی، به یکدیگر، هدیه می دهند...
اما همچنان بهار، شرمسار از آمدنش، 
وقتی‌ میهن هنوز، در تصرف جنایت پیشه گان و چپاول گران، می سوزد...
*** 

نسل دانایان در زیر خاک مدفون گشته اند یا در زندان‌ها اسیر، و یا دور از وطن، سرگردان.
آری بهار، در راه نیست،
هنگامی که حتا یک سین هم بر سفره بسیاران،
در سرزمین زرین، یافت نمی‌شود!
و به جای هر سین،
بوی خون و باروت، صدای رنج دردمندان، در فضا و زمان، پر شده است.
باران، تلنگر بر پنجره را فراموش کرده،
پرنده ها دیگر، کنارمان نمی‌‌خوانند،
بهار، از پشت در‌های بسته خانه ها،
در سکوتی غم انگیز، عبور می‌کند،
بی‌ آنکه به یاد بیاوریم،
امید که هرگز، خاموش و خود نگر نمانیم... 
کاسپین ماکان
فروردین ۱۳۹۲


۱۳۹۱ بهمن ۵, پنجشنبه

۱۳۹۱ آذر ۳۰, پنجشنبه

متن کامل گفتگوی ویژه در مورد اندیشه‌های ندا

متن کامل گفتگوی ویژه در مورد اندیشه‌های ندا 


 هومن شریفی: با گذشت سه سال از کودتای انتخاباتی 88، امروز «ندا آقا سلطان » به عنوان نماد مظلومیت ملت ایران برای تمام ملت ها افکار عمومی جهان شناخته می شود. اما به نظر می رسد هنوز جامعه ما با بسیاری از افکار و اندیشه های ندا آنچنان آشنا نیست؛ درست یا غلط کسی که طی سه سال گذشته هم خواسته و هم توانسته تا حدی اندیشه و باورهای « ندا » یی را که نه سابقه ای در فعالیت های دانشجویی داشت و نه امیدی به تغییر از طریق صندوق های رای برای مردم ایران تبیین کند نامزد او کاسپین ماکان است. ممکن است برخی از دوستان صراحت وی را در بیان مسیر دگرگونی در ایران و آسیب شناسی مذهب در ساحت سیاسی اجتماعی نپذیرند ، اما با هر گرایش سیاسی و فکری که بخواهیم دیدگاهها و روایت ماکان از ندا را بررسی کنیم ناگزیر باید بپذیریم که او شریک زندگی ندا بود. باید قبول کنیم که ندا حرف هایی را که به دلایل بسیار نمیتوانست به اعضای خانواده اش بگوید به او میتوانسته و اگر تعارضی میان روایت اعضای خانواده ندا با ماکان هست ، دست کم میتوانیم به اعتبار خرد روایت ها را مرور کنیم و به محک تجربه بسپاریم!
این مصاحبه در سه بخش صورت گرفت ؛ بخش اول آنرا در نخستین روزهای پاییز و به صورت تلفنی انجام دادم ، اما به دلیل بروز کسالت حدودا یک ماه و نیم طول کشید تا مجددا فرصت و امکانی برای گفتگو با وی فراهم شود. نزدیک شدن به 16 آذر نیز میتوانست بهانه ای باشد تا در لا به لای این گفتگو یکی از سئوالات رایج میان فعالین دانشجویی و دوستانم را با وی در میان بگذارم و آن دلیل عدم فعالیت ندا در دوره تحصیل در دانشکده الهیات بود.
به هر روی ، این گفتگو میتواند بهانه ای باشد برای دوباره اندیشیدن و دوباره یاد کردن از دختری که اگر سبز نبود ، اما انسان بود و اگر رای نداده بود ، اما همراه ملت به خیابان آمد تا به ستم و سرکوب اعتراض کند؛ این گفتگو را با هم میخوانیم:




پرسش: در رابطه با رویکرد ندا نسبت به آگاهی بخشی به جامعه ، می دانیم که ندا آگاهی بخشی را تنها راه نجات جامعه ایران می دانست . اما در عین حال جامعه ایران جامعه ایست که نسبت به مذهب غالبا رویکردی ناخودآگاه دارد و بیشتر از گرایش به متون و اندیشه مذهبی تمایل به رفتارهای آیینی دارند که در موارد بسیاری - مانند قمه زنی و برخی مراسم عزاداری دیگر - می توان با نقد درون گفتمانی مذهب نیز به آگاهی بخشی به جامعه کمک کرد و این در حالیست که رویکرد سلبی نسبت به مذهب با واکنش بسیار منفی مواجه می شود. 
آیا خانم آقاسلطان با توجه به اینکه رشته الهیات را برای تحصیل انتخاب کرده بودند ، قائل به استفاده از نقد درون گفتمانی مذهب برای آگاهی بخشی نیز بودند یا خیر ؟


پاسخ: با توجه به شرایط وخیم و اسف بار جامعه ایران که بر اساس بی کفایتی حاکمین دهه های گذشته به ویژه رهبران حکومت اسلامی پدید آمده است، ندا می پنداشت تنها راه نجات بخش، سرنگونی حکومت اسلامی و حذف قوانین اسلامی از جامعه است، اما این راه را فقط به عنوان قدم اول می دانست. چراکه جامعه ایرانی برای برون رفت از بیشمار مشکلات ریشه ای فکری، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، بهداشتی و غیره نیازمند دانش و آگاهیست و برای آن می بایستی ابتدا دژهای سانسور و محدودیت های اندیشه را در هم شکست تا سرانجام مردم ایران رنگ خوش نکویی و امنیت را ببینند. 
بدیهی است که از بین رفتن تشکیلات رژیم اسلامی و حتی جدایی دین از سیاست و اداره جامعه تنها راه چاره نیست. صرف نظر از تعاریف فلسفی پیرامون دین و مذهب به ویژه اسلام، بایستی گفت در پایه، عمده مشکلات موجود، ساختار اسلام است. همواره قوانین اسلام به عناوین مختلف فرامین قتل، جنایت و تجاوز صادر می کند و اجتماع را به انحطاط، هرج و مرج و تبهکاری سوق می دهد، در این صورت اسلام ذاتا نمی تواند یک جامعه ایده آل و سالمی را پایه ریزی کند. 
کافیست نگاهی گذرا به جوامع اسلامی از گذشته تا کنون داشته باشیم. به راستی کدام جامعه اسلامی را می توان مثال زد که مردمش در صلح،‌ آرامش و امنیت، همزیستی قابل توجه و در خور انسان داشته باشند؟
بنابراین مشکل ما تنها نشر خرافات در فرهنگ فعلی ایرانیان نیست. بارها به این نکته ساده و مهم اشاره کرده ام که اگر خرافات را از اسلام جدا کنید، آنچه باقی می ماند، سراسر خرافاتی بیش نیست! یعنی اساس اسلام خرافات است. در نتیجه این فریب اسلامگرایان است که می گویند؛ اِشکال از مردم است، نه از اسلام!‌ یا به تعبیری دیگر می گویند؛ اِشکال، عقاید خرافیست، نه ذات اسلام! آنان از اسلام در ذهن خود چیزی ساخته اند که خود شیفته آن شده اند، اما در عمل حتی خودشان نیز قربانی قوانین انسان ستیز اسلام می شوند.
ولی نکته درد آور و تکان دهنده، آن است که این خرافات غالبا بر علیه اخلاقیات و انسانیت است و این در حالیست که خوشبختانه در بسیاری از جوامعی که اسلام در آن ها حاکم است، دستورات اسلامی به طور کامل اعمال نمی گردد که اگر تمام آن اجرا شود، آنگاه شاهد جهنمی خواهیم بود بر روی زمین به رنگ خون و نیرنگ که تبهکاران با ناآگاه نگاه داشتن اعضای آن جامعه، رهبری آن را بر عهده خواهند داشت. درست مثل جامعه فعلی ایران.
حال اینکه عده ای عقیده دارند؛ " عریان کردن حقیقت باعث خشم عده ای از خرافه پرستان و سودجویان می شود، پس بایستی حقایق را انکار کرد"، برآیندی جز ادامه ننگ و نگون بختی برای جامعه ما ندارد. سرانجام باید پرده ها را کنار زد تا مردم در معرض رویارویی با حقیقت قرار گیرند و حق انتخاب را به آنان بازگرداند. هم اکنون عده ای اسلامگرا این حق انتخاب را از مردم ربوده اند و خود به جای مردم تصمیم می گیرند. آن ها تایین می کنند که مردم چه بپوشند، چه بگویند و حتا به چه بیاندیشند!‌
قرن هاست که در جهان میان جوامع پدیده ای وجود دارد به نام انقلاب! مفهوم انقلاب یعنی یک تحول بنیادین که ظرف مدت کوتاهی بیشترین تغییرات را پدید می آورد. تغییراتی که از درون چند نفر شکل می گیرد، وارد اجتماع می شود، سپس اکثریت افراد جامعه را در بر می گیرد و در نهایت روش های کشورداری، کنترل اجتماع و در بسیاری از مواقع، به کمک تبلیغات و آموزش، بنیان‌های فرهنگی‌ و اعتقادی را دگرگون می‌سازد. بنابراین آن عده که می فرمایید واکنش های منفی و حتی خشونت آمیزی در برابر پرده گشایی از حقایق نشان می دهند، اتفاقا بیش از همه نیازمند این انقلاب هستند.
ندا نیز در بررسی های اولیه اش به نتایج قابل توجهی رسیده بود. او در عمیق ترین لایه های وجودش این حقایق را در مورد جامعه و نقش مخرب اسلام درک کرده بود. وی باور داشت که بایستی واقع بینانه چهره حقیقی و خشن اسلام را به مردم نشان داد تا آنان بدانند از طریق دین و مذهب به ویژه اسلام هرگز نمی توان به صلح و آرامش دست یافت، پس باز هم راه رهایی را خردمندی می نامید.
یکی‌ از چندین مثالی که از ایشان به یاد دارم این است که: ندا و من در یک هتل بسیار مجلل و مجهزی بودیم که امکانات آن به ویژه از نظر سرویس غذا کم نظیر بود، اما ندا اصرار داشت که به هتل دیگری برویم، فقط به این دلیل که ساخت هتل بر اساس معماری اسلامی بود و این موضوع به شدت او را رنج می‌‌داد! ندا می گفت: هر نشانی‌ از اسلام، ۱۴۰۰ سال جنایت و جنگ را یادآوری می‌کند. باید بگویم که خوشبختانه نفرت ندا از اسلام و تاکیدش بر بیداری از روی آگاهی‌ و تحقیق بود. حالا دقیقتر به این موضوع توجه کنیم؛ ندا به فرمان چه کسی‌، به دست چه کسانی‌ و با چه اندیشه و اعتقادی کشته شد!؟ پاسخ این است: ندا به دستور نماینده خدا بر زمین یا همان ولایت فقیه و توسط افراد مسلمان، با تکیه بر قوانین اسلام به قتل رسید...! وقت آن رسیده که نگاهی‌ به دیگر اقدامات اسلام گرایان در گوشه و کنار دنیا بیندازیم...! موضوع بحث من این نیست که این گونه بی‌ عدالتی‌ها در دستورات اسلامی و مسلمان‌ها خلاصه میشود، ولی‌ دست کم پیروان ادیان دیگر اگر جنایتی هم مرتکب می شوند، ربطی‌ به ایدئولوژی آنها ندارد، به این دلیل که حداقل دیگر مذاهب و ادیان، امروز با انسان و انسانیت خو گرفته‌اند، آنها هرگز نمی‌گویند؛ بکشید در راه خدا...!


پرسش: در رابطه با آسیب های اجتماعی و دردهای مبتلا به جامعه امروز ایران ، میدانیم که بسیاری از ارکان حکومت اسلامی که در حوزه اجتماعی مسئولیت دارند با عملکرد غیر علمی و اشتباه خود رنج های مضاعفی را به جامعه ایران تحمیل میکنند. از سوی دیگر به دلیل ماهیت توتالیتار حکومت اسلامی که نتیجه آن مقابله و رویکرد حذفی نسبت به هرگونه کنش و تحرک در جامعه مدنی با هدف اعمال کنترل ناحدود در زندگی فردی و اجتماعی است ، همیاری های اجتماعی نیز در سطح جامعه ایران غالبا به نتایج مطلوب نمی رسد.
این پرسش بنیادین به ویژه در سه سال گذشته برای بسیاری از فعالین مدنی مطرح بوده و هست که میان تلاش برای آسیب زدایی از جامعه و مقابله با حکومت چگونه می توانند یکی از این دو را انتخاب کنند ؟!
دوست داریم بدانیم زنده یاد ندا آقا سلطان با دیدگاه اخلاقی که نسبت به جامعه داشت و در عین حال با درک اصلاح ناپذیری و شرارت حکومت اسلامی چگونه پاسخی را به این پرسش ارائه میکرد و آیا همیاری اجتماعی را مقدم بر مبارزه سیاسی می دانست یا جدای از آن ؟!



پاسخ: پیش از هر مطلبی، خوشحالم که به حقیقت اصلاح ناپذیری حکومت اسلامی اشاره کردید. خشت به خشت این حکومت بر روی خون بنا گشت و ۳۳ سال است که مردم خاموش، تنها نظاره‌‌گر به خون غلتیدن هزاران ندا هستند و یا عده‌ای در انتظار اصلاح شمشیر‌های خون آلود، حتا در زندان اسیرند...! و از سوی دیگر این حقیقت تکان دهنده ایست که؛ تمام مردم ایران شامل مذهبی و غیر مذهبی، سنتی و مدرن، حتی بسیجی و سپاهی، صدمات جبران ناپذیری را در سال های گذشته تا کنون متحمل شده اند. گرچه بسیاری از آنان به لحاظ عادت ها و اعتقادات غلط نسبت به آن بیگانه اند. آسیب هایی که مردم ایران با آن مواجهند به دو بخش عمده تقسیم می شوند: نخست آسیب هایی که ناشی از باورهای مذهبی بوده که غالبا باعث بی عدالتی، افزایش نرخ جرم و جرائم، فشارهای روحی و جسمی و نظیر آن بوده که در اینجا خدا بهانه شده و به واسطه خدا، آحاد جامعه مبتلا به پیدایش معضلات عمیق و گسترده ای گردیده اند. حال پرسش اینجاست که؛ آیا به راستی این همان چیزی است که خداوند برای مخلوقاتش می جوید...!؟
و دوم آسیب هایی که به خاطر بی کفایتی روسا و مدیران در هر سه بخش قانون گذاری، اجرایی و نظارتی جامعه پدید می آیند. این مسئله نیز علاوه بر بی عدالتی سبب ناامنی، بروز نابهنجاری‌های روحی‌ و روانی‌، افزایش مرگ و میر و از این دسته می گردد. مسائل بسیار روشن بوده و از نقطه نظر علمی‌ و منطقی‌، کاملا قابل اثبات هستند ولی توضیح آن بسیار به درازا می کشد که ناگزیر از مطرح کردن آن ها در این بخش می شوم. 
در گفت و گوهایی که بین ندا و من در آغاز ارتباطمان در ایران به میان می آمد، هر دو به نکته مشترکی اشاره می کردیم و آن اینکه: اساسا حکومت ایدئولوژیک به ویژه حکومت اسلامی که خود داستان درازی دارد، دیکتاتوری محض است. بنابراین حاکمیت کنونی ایران دارای دو فاکتور از بدترین اشکال حکومت هاست. در حالی که سال هاست در میان جوامع پیشرفته حکومت های مذهبی و دیکتاتوری دیگر توان ظهور بین مردم را ندارند، در مقابل، قرن هاست که باورهای غلط مذهبی در بین مردم ایران، آداب و فرهنگشان ریشه دوانیده و این همان برگ برنده ظهور حکومت اسلامی است و در عین حال کار فعالین مدنی، سیاسی و روشنگران را با پیچیدگی مضاعفی نیز رو به رو ساخته است. پس برای برون رفت از این مخمصه، شوربختانه باید راه دشواری طی شود.
به هر حال کلید رهایی ایرانیان دو رو دارد: مبارزه سیاسی از یک سو و روشنگری از سوی دیگر. بدون تردید این دو راه بایستی به طور همزمان طی شود. 
ندا همواره سوالی در ذهن داشت که راجع به آن بارها با من صحبت کرد. ندا می گفت: واقعا چه راهی برای خاتمه این دردها وجود دارد و همیشه دنبال یک واکنش عملی و قابل اجرا می گشت. وی از معدود کسانی بود که انتخابات را تحریم کرد. ندا می گفت: اینکه "ما به کدام یک از چهار مهره رژیم رای دهیم، هرگز اهمیت ندارد، مهم این است که رای ما تنها به معنی تایید حکومت اسلامیست. وی به قول خود هیچ وقت شناسنامه اش را آلوده به مهر جمهوری اسلامی نکرد. و اعتقاد داشت مبارزه لاک پشتی جز بقا و ریشه دار کردن حکومت، سرانجامی ندارد. پس از اعلام نتایج در انتخابات دهم ریاست جمهوری که با سیل معترضین مواجه گشت نیز مصمم با حضورش در راهپیمایی های اعتراض آمیز، میان مردم، مخالفت خود را اعلام می کرد.



پرسش: با توجه به اينكه ندا معتقد به ضرورت تغيير حكومت در ايران بود و همين طور درك روشني از فشارهاي حكومت اسلامي نه فقط در بعد سياسي بلكه در تمام جنبه هاي زندگي اجتماعي بر ملت ايران داشت. يكي از سوالاتي كه مطرح مي شود اين است كه آيا ايشان در دوره تحصيل در دانشكده الهيات در خصوص ضرورت فعال سازي جامعه دانشگاهي و خارج كردن فضاي دانشگاهها از كنترل حكومت نيز احساس ضرورت داشتند يا خير ؟! و اگر اين چنين ضرورتي را احساس ميكردند آيا اين احساس ضرورت در جنبه عملي نيز ايشان را به رابطه گرفتن با مجامع دانشجويي و يا براي مثال تشكيل يك هسته از فعالين دانشجويي ترغيب كرده بود يا نه ؟!



پاسخ: بر خلاف دیگر دانشجویان در رشته الهیات که به دلیل علاقه ایشان و گرایش بیشتر به مذهب این رشته را انتخاب می‌ کنند، ندا هیچ علاقه ای به مذهب نداشت، بلکه فقط به خاطر کنجکاوی اش برای شناخت بیشتر مذاهب و چرایی تعدد ادیان و این همه پیروانی که چشم بسته از بدو تولد تا مرگ دچارش هستند، این رشته را برگزیده بود. کمتر از یکسال به تحصیلش ادامه داد و در نهایت به دلایل مختلف از ادامه تحصیل انصراف داد. اما یکی از مهم ترین آن ها این بود که دانست که دین و مذهب در پایه دروغی بیش نیست و غالبا ساخته و پرداخته ذهن بیمارگونه بشر بوده است. او در عین حال دارای نگرشی سکولار بود. به این منظور که اداره کشور و اجتماع را کاملا جدای از دین می دانست. به مذاهب، ادیان و پیروان آن نیز احترام می گذاشت و آنان را در چگونگی‌ پرستش خدایشان آزاد می دانست. همچنین خود به طرز شگفت انگیز و پر شوری، عاشق پروردگار بود، ولی از اسلام بیزار بود، به این دلیل که اسلام همواره در جنگ با بندگان خداست!
در مورد تشکیل گروه های دانشجویی یا فعالیت های سیاسی، مدنی و حقوق بشری می دانیم که در حکومت نظامی - اسلامی که سرشار از خفقان و وحشت است؛ پاسخ شما تنها طناب دار و گلوله است. مگر اینکه فعالیت های شما با نام اسلام و اصلاحات عجین باشد، که البته در آن صورت هم به زندان و شکنجه می انجامد. 
زمانی که ندا یک دانشجو بود هرگز به فعالیت های دانشجویی، آن هم در دانشگاه الهیات فکر نمی کرد. به دلیل محیط دانشگاه الاهیات و دانشجویانی که این رشته را دنبال می کردند. در حقیقت ندا در این راه دوستان همفکری نیافته بود. اما خود به تنهایی بارها با اساتید و مدیران دانشگاه به بحث و جدل پرداخته بود. و در این جا دریافت که در این مسیر تنهاست. شاید بارها گفته ام که او در روزهای آخر زندگی اش به این نکته اشاره واضحی داشت: برای دستیابی به آزادی، همه مردم مسئولند. و چه زیبا می گفت: که همه بایستی قدمی بردارند، هرکسی اثری می گذارد و مجموع این آثار توانمندی و آزادی را به دنبال خواهد داشت. امیدوارم آن قشر بی تفاوت و آنانی که می گویند: ما که سیاسی نیستیم و به همین سادگی خود را کنار می کشند و از مسئولیت شانه خالی می کنند، اندکی به خود آیند. 
قدر مسلم نبرد با نادانی و ظلم را نبایست بر دوش عده ای خاص مانند دانشجویان نهاد. این وظیفه ایست که بر دوش همه افراد در هر جایگاهیست. حداقل همه آن هایی که دلسوز خود و هم نوع خود هستند. آنانی که به سرزمین ایران احترام می گذارند. کسانی که قهرمانان و جاویدنامان خاک ایران را نیک می شمارند. آزادی نتیجه ایست که همه افراد در آن سهیم خواهند بود.



پرسش: يكي ديگر از سوالاتي كه در رابطه با زندگي و نگرش خانم ندا آقا سلطان براي اينجانب و البته براي بسیاری فعالین سیاسی وجود دارد این است که ندا نه بعنوان یک فعال سیاسی ، بلکه به عنوان یک شهروند فعالیت های حقوق بشری و ترویجی برای فعال کردن اذهان ملت نسبت به جنایات و قانون شکنی های حکومت را چگونه ارزیابی می کرد ؟
آیا معتقد بودند که تا پیش از رسیدن به مرحله تغییر حکومت می توان با آموزش مردم در مورد مبانی حقوق شهروندی و حقوق بشر و کمک به جریان مطالبه محوری و مطالبه گری مردم گامی در این زمینه برداشت یا خیز ؟



پاسخ: ندا هرگز به طور رسمی یک فعال سیاسی نبود و در هیچ گروه و حزب و دسته ای نیز عضویت نداشت. بسیار خشنودم از اینکه او مانند عده‌ای، به اصطلاح سیاسی نبود، چون اکثریت قریب به اتفاق آنانی‌ که خود را فعال سیاسی می‌‌نامند، مدت‌ها در رکاب حکومت اسلامی بودند و خطاهای بسیاری داشتند، که برایندی جز مرگ بیشتر دلسوزان، رانده شدن آگاهان از ایران و نهایتا ماندگاری رژیم، نداشت! اما همانطور که پیش از این گفتم ندا همواره در پی یافتن راهی برای تغییر حکومت و از بین بردن تفکر غیر انسانی اسلامی در جامعه بود. فعالیت عملی ندا در واقع از آنجایی آغاز شد که فرصتی برای اعتراض به حاکمیت اسلامی و این همه ظلم و بی عدالتی در جامعه یافت. شجاعانه در بین مردم حضور پیدا کرد و از همان روزهای نخست اعتراضات خیابانی مردم در خرداد ۸۸ شعارش مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر حکومت بود. وی با وجود اینکه می دانست که در این کنش سرانجام گلوله ای قلبش را می شکافد با این حال ادامه داد و تلاش کرد که حتی در واپسین لحظات عمرش پیامی را با نگاهش به ما بدهد و آن دانایی، شجاعت و از خود گذشتگی است.
گاهی با خود فکر می کنم ندا در میان صدها فعال سیاسی در اوج قرار گرفته است. او با گذشتن از با ارزش هایش عمیق ترین اثر را نه تنها در ایران بلکه در جهان گذارد.
اما گفتید آموزش! پیش از این عرض کردم که اگر کمی با خود رو راست باشیم، در می یابیم که در یک جامعه مذهبی با حاکمیت اقتدارگرایانه و اسلامی، نمی توان آزادانه آگاه سازی و آموزش را پیش رو قرار داد و به گسترش آن پرداخت! در ضمن چه گروه یا حزبی از میان این همه دسته ها می تواند و اصولا شایستگی آموزش دادن و پرورش را دارد...!؟
در هر صورت اگر راه صحیحی برگزیده شود، می توان این فعالیت ها را به شکلی بسیار محدود از طریق رسانه های اجتماعی و از این قبیل انجام داد. هر چند که راه‌های موثرتری وجود دارد ولی‌ انجامش مستلزم همگرایی ‌ست!
تا کنون هزاران ندا با تقدیم جان شیرین خود کوشیدند تا در این کوره راه برای ما چراغی باشند... امیدوارم که مردم این شعله‌های فروزان را حفظ کنند و در پی روشنایی و یک تحول عمیق برای بهتر زیستن به پا خیزند.


با سپاس از همراهیتان

۱۳۹۰ بهمن ۳, دوشنبه

To those whose hearts still beat for freedom and peace:




To those whose hearts still beat for freedom and peace:

Neda came to this world like a ray of light on Monday, January 23. Before her 27th birthday, On June 20th 2009, with a spirit filled with joy for freedom and pride in her country, she joined an opposition rally during which she was shot in the heart and killed by the Islamic Regime.

This is only one of thousands of crimes committed by Islamists in the past three decades. This time, however, Neda’s murder took place in front of thousands of protesters’ eyes. A few brave people used their mobile phone to document Neda’s last minutes and her horrific death. Soon after, the whole world saw the video and photos of her brutal death, which were broadcasted by the international news agencies. 

The following day, after the receipt of her body and her burial, I witnessed the pressure that the Islamic Regime agents were putting her family under. They forced her family to provide a signed document in which they agreed to hide and deny Neda’s death. Keeping her family’s safety into consideration, I began to tell Neda’s story to the international media. Since I was a reporter myself and had connections with and was a member of various internal and international news agencies, and with the help of a few brave female colleagues, I managed to abolish Islamic Regimes’ dirty scheme to deny Neda’s death and its unrealistic stories about her. At the time, however, I was unable to clearly explain the reason behind Neda’s participation in the protests due to safety concerns over her family. Regardless, through various important channels, I managed to publish about the Islamists’ attempt to hide Neda’s story and uncover the brutal means used by the regime during the crackdowns. As a result, the government did not succeed to justify their inhumane behavior towards the protesters.

Without fear, I persisted to be Neda’s voice to the extent that after 3 days, IRNA and Seda and Sima (Iran’s the central news agency) controlled directly by the Islamic Republic’s News and Intelligence organization, saw no option but broadcasting the news about Neda’s death. They knew me as a writer, film maker, reporter and were familiar with my work which included books, movies, and reports that up until then were more focused on history, nature, and in some occasions on political issues related to my opposition to the government and Islam. Soon after, two groups from both news agencies approached me on different times and requested interviews. I accepted on the condition that I would be allowed to talk with no restriction. They agreed; and in the presence of my lawyer, I was interviewed in my office and home. In two sessions that each took one hour, I first spoke of Neda’s murder by the Islamic Regime and the regime’s brutal crackdown. Later on, during the second interview, I directly spoke against the regime and addressed Khamenei and Ahmadinejad and hold them directly responsible for the crimes committed against the Iranian people. I knew that these interviews will never be broadcasted, but I was sure that they would be brought to the attention of regime’s high officials. As explained before, they were forced to publish some parts of my interview with major revisions.

Neda and I knew each other more than 2 months; but as she always said, for thousands of reasons, our bond was very deep. She had become everything I had in life. She was gone, and I was left with nothing. I was alone; but there were reasons that gave me the power to voice my opinion fearlessly; reasons that I whole-heartedly shared with her; reasons that were nurtured by Neda’s captivating words and messages and her desire to see the freedom of Iranians and the end to the Islamic Regime.

Now, facing the war that I had started with the Islamic Regime, I could not see any future for myself but being executed by the regime. My future was no longer of any importance to me. Before my arrest, I had some peace of mind that the regime would not be able to accuse me of anything since I did not belong to any political groups inside and outside of Iran; and that I was professionally well regarded and always worked independently. As a result, my efforts were more focused on staying strong and becoming Neda’s voice.

Neda never participated in any elections and never voted. She always said: my birth certificate is clean and will remain clean. She believed that we would be cheating ourselves if we participated in elections that were not even rigged because the regime will always nominate those that are from within the infrastructure of the Islamic Regime. She always said: the very basis of the regime is the main reason for our misfortune! Changing a few players within the government is nothing but an effort to maintain and to prolong the Islamic Regime’s existence and enhancing the pressure and the destruction this government has brought upon our people and country.

I am addressing those who support the Islamic Republic under the umbrella of reform: Neda was weary of your so-called “Islamic Revolution”. She always criticized her parents and told them: “You and people like you who followed the criminal Khomeini, brought destruction upon Iran”. After her death, her parents talked about Neda’s opinion to the media as well.

I could not let Neda’s voice go silent just like the voice of many of my countrymen who became silent under pressure and threat. On the other hand, I also had to stop the reformists or better said the opportunists from owning Neda’s name and using her image to benefit the Islamic Regime. Therefore, before my arrest, I single-handedly stood against such trickeries and l did all I could so that the world remembers Neda’s vision and message just like it will always remember her innocent face.

It did not take long for Neda’s voice to be heard from millions all over the world. Her voice had turned into a loud scream that shook the pillars of the Islamic Regime; and soon after thousands of Nedas emerged. It was then that we saw people’s quest for freedom around the world took a new shape. Neda’s message was freedom, equality, and peace for all; and this is what made her immortal. Senator John McCain once said: Neda departed with her eyes open. Shame on us who live with our eyes closed.

In celebration of this day, with a message of unity, once again, let’s rise against the sadistic Islamic Regime.

I salute all those who will be remembered for losing their lives for freedom and for planting the seed of awareness in our society.

Freedom to Whole of The World
Caspian Makan