جستجوی این وبلاگ

‏نمایش پست‌ها با برچسب مقالات. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب مقالات. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۱ شهریور ۲۰, دوشنبه

تعطیلی‌ سفارت خانه‌های حکومت اسلامی


پس از گذشت افزون بر سه دهه از تصرف ایران، بیدادگری، ویرانی، غارت منابع ملی‌ و قتل عام نسل آگاهان این سرزمین، توسط جاهلان و جباّران اسلامی، اکنون شمارش معکوس آغاز شده و به آرامی نقاب‌ از چهره‌های ننگین رهبران، پایه گذاران و مجریان تبهکار، فرو می‌‌افتد، خائنین شناسایی میشوند و بسیاری متوجه اهداف ضّد انسانی‌ و اقتدارگر آنان میگردند. 

تخطی کامل و عدم اجرای منشور حقوق بشر سازمان ملل در نادیده گرفتن حقوق مردم ایران در طیف وسیع، فعالیت‌های تروریستی و گسترش تروریسم، همچنین برهم زدن نظام جهانی‌ از جمله اقدامات جنایتکارانه حاکمان اسلامی است که بر هیچ فرد بیدار و عاقلی، پوشیده نیست. در نتیجه باعث شده تا امروز، برکناری سردمداران رژیم خودکامه، حذف بی‌قید و شرط حکومت اشغالگران و جایگزینی یک نظام کامل و روشنگر بر پایهٔ خرد، از سوی ایرنیان دانا و آزادی جوی مطالبه گردد. 

در همین راستا خوشبختانه گرچه دیر، ولی‌ سرانجام دولت کانادا به فریادها پاسخ داد و زنگ خطر را به صدا درآورد. مقامات کانادایی، مهمترین مرکز جرم و جاسوسی رژیم اسلامی، در آمریکای شمالی را بستند و با پایان بخشیدن به روابط دیپلماتیک با آنان، نامشروع بودن حاکمیت فاسدان را اعلام کردند. 

از آنجایی‌ که سفارتخانه‌های حکومت در حقیقت شبکه‌های ترور، خرابکاری و جاسوسی هستند و برچیدن آن ها به شدت باعث تضعیف مزدوران خواهد گشت، بنابراین ما مردم آزادی خواه، ضمن قدردانی و سپاس از دولت کانادا در گام بعدی از تمامی‌ مقامات در مجامع بین‌المللی و دولت ها، به منظور حمایت از مبارزات حق جویانه ایرانیان و نیز بازگشت صلح و امنیت جهانی‌، خواستار تعطیل شدن تمامی‌ سفارتخانه ها، کنسولگری ها، کانون‌های اسلامی و بنیاد‌های خارج از مرز وابسته به رژیم دیکتاتوری ایران، هستیم. 


پاسداشت از میهن، بر عهده هر ایرانی‌ است 

کاسپین ماکان 
تورنتو- کانادا







۱۳۹۱ شهریور ۱۱, شنبه

محمد مرسی، زیر پوست سیاست!


در روزهای اخیر بسیاری از مردم و حتا کنشگران سیاسی و فعالین حقوق بشر ارزیابی‌ها و نتیجه گیری هایئ از نشست بین المللی روسای کشورهای عدم تعهد در تهران داشتند که عجولانه، یکطرفه و گاه ستایش آمیز صورت گرفت! در شرایطی که روشن بود؛ برگزاری و شرکت در این کنفرانس، بر آیندی جز سر پوش گذاردن بر اقدامات تبهکارانه حکومت اسلامی و نیز اعتبار بخشیدن به آن، در پی‌ ندارد...! 

محمد مرسی، رئیس جمهور مصر به خاطر سخنرانی اش، به یک ناجی مبدل گشت. اما این قهرمانِ پوشالی به نوبه خود با حضور در تهران، همچنین گفته ها و ناگفته هایش، متاسفانه به رژیم خودکامه مذهبی اسلامی پایداری و رسمیت بیشتری عطا کرد. 

نخست، محمد مرسی از انقلاب مردم مصر برای سقوط سلطنت سخن گفت، ولی هرگز اشاره نکرد که مصر تنها به یک ریفرم و تغییراتی برای اداره بهتر جامعه نیازمند بود، نه یک انقلاب، آن هم انقلابی که در رأس آن اسلامگرایان باشند، و از آغاز، دغدغه بسیاری، برای الزام دستورات اسلامی و ترویج خرافات مذهبی بوده که غالبا بر علیه آزادی و برابری میان زنان و مردان منتهی‌ میگردد. مرسی در عین حال تمام خدمات انور سادات و حسنی مبارک در جهت رفاه مردم مصر را نادیده گرفت و هیچ نامی از آن ها به زبان نیاورد. 

از سوی دیگر، در حالی که برای بسیاری از مردم دنیا روشن است؛ سرآغاز انقلاب های اخیر در جهان، مبارزات حق جویانه مردم ایران در سال ۱۳۸۸ بوده، اما محمد مرسی، کوچکترین اشاره ای به این امر نکرد. 

وی گفت: رژیم سوریه با کشتار مردمش، دیگر مشروعیتش را از دست داده، ولی هرگز ابراز نداشت که حکومت اسلامی بیش از ۳۰ سال است که به خاطرکشتار ده ها هزار تن از مردم آگاه، نقض گسترده حقوق بشر در ایران، طراحی و اجرای عملیات های وسیع تروریستی در جهان، دخالت های نظامی و تحریک برای آغاز جنگ...، هیچ گونه مشروعیتی ندارد! ضمن آنکه در حال حاضر نیز حاکمین ایران، در حمایت از اقدامات بشار اسد در کشتار سوری ها نقش عمده ای را ایفا می کنند.  

و چه نیک بود اگر محمد مرسی حداقل در اولین سخنرانی بین المللی خود، به جای در آغوش گرفتن و فشردن دستان خون آلود جنایتکاران قرن، به احترام صدها زندانی سیاسی و عقیدتی و خون های ریخته شده جوانان آزادی خواه ایرانی که بدون تردید به آنچه که امروز او پیروزی و افتخار مردمش می نامد، بی اثر نبوده اند، ضمن به چالش کشیدن اقتدارگرایان اسلامی، دست کم مقامات حاضر در کنفرانس را به اندکی‌ فکر وا می داشت. 

چنین انتظاری از بان کی‌ مون دبیر کّل سازمان ملل در شکل قویتری وجود داشت. به هر روی حضور نا کار آمد ایشان، تنها به غرور جانیانی که تا گردن در خون مردم غوطه ور هستند، افزود! 

این در حالیست که سقوط رژیم مستبد اسلامی و رهایی مردم ایران، کلید حل بسیاری از مناقشات در منطقه و برون رفت بحران و هرگونه احتمال جنگ خواهد بود.


کاسپین ماکان
شهریور ۹۱







سخنرانی بدون سانسور محمد مرسی:

http://www.youtube.com/watch?v=V733D2XhrXk

۱۳۹۱ مرداد ۲۶, پنجشنبه

فروپاشی اسلام در برابر "خرد"...!

شوربختانه بیش از نیمی از مردم ایران به بیماری کشنده خرافات، آن هم از نوعی بسیار بدخیم، یعنی اسلام، دچار هستند! اما از سوی‌ دیگر، به تدریج به جمع روشن بینان، افزوده می شود. گر چه بالا رفتن سطح آگاهی و واقع بینی در میان نسل جوان، رشد آهسته ای دارد، ولی تا اندازه‌ای امیدوار کننده است. در این میان باید قدردان دلیرانی چون؛ کوروش بزرگ، نادر شاه افشار، بابک خرمدین، احمد کسروی و صدها اندیشمند و مبارز دیگر باشیم، بزرگانی که تا پای جان برای کاشتن بذر آزادی، آدمیت و پاسداشت این مرز و بوم کوشیدند. 

در عصر ما، از انقلاب ننگین ۱۳۵۷ تا کنون، بیشمار شجاعت پیشه گانی تلاش کردند تا از نابودی میهن و هم میهن جلوگیری کنند. بسیاری از آنان به دست خون آلود اسلام و اسلامیان به قتل رسیدند و برخی پس از تحمل زندان و شکنجه، ناچار به هجرت شدند. این گروه با به کار گیری ابزار رسانه ای، نقش مهمی را در روشنگری ایفا می کنند. هر چند که اگر حیله گری های دسته های موسوم به سبز و اصلاح طلبان فرصت طلب، برای بازگشت به دوران خونین خمینی، در میان نبود، اکنون مژده صبح پیروزی ایرانیان فرا رسیده بود.
در دو تصویر اول، شما بانوانی را می بینید که کتابی بر سر خود نگه داشته اند، همان قرآن، که حاوی قوانین ضّد بشری، به ویژه بر علیه زنان است! و در تصاویر بعدی، جوانانی دیده می شوند که در لجن و گِل فرورفته اند و به ناحیه‌‌ سر و قفسه سینه شان، ضربات پی‌ در پی‌ وارد میسازند یا با استفاده از ابزار آلت مخصوص، خود را شکنجه میکنند و زیر فشار شدید روحی‌ قرار میگیرند تا در مصیبت مرگ و ستایش علی، حسین و ... با یکدیگر رقابت کنند...! آن هم بر سر ماجرایی که ۱۴۰۰ سال از آن می گذرد، و اتفاقا در مورد تبهکارانی است که در گردن زدن آدم ها، ربودن زنان و عیاشی، شهرت داشته اند؛ کسانی که در اندک زمانی به خاطر ایده و در پشت ماجرا برای منافع شخصی، جنگ های زیادی را بوجود آورده و یا فرماندهی کردند که به واسطه آن، انسان‌ های بسیاری را به کام مرگ کشاندند. صرف نظر از هر گونه تعصبی، به نظر شما افرادی را که در تصویر مشاهده می کنید، پیرامون اسلام مطالعه کافی داشته اند؟ حدس می زنید حتا برای یک مرتبه ترجمه درست قرآن را خوانده باشند؟ آیا ایشان می دانند که از نگاه اسلام، زنان به عنوان یک انسان کامل محسوب نمی شوند و از حداقل حقوق انسانی هم برخوردار نیستند؟ تردیدی نیست که آن ها نمی دانند در تقسیم بندی اسلام، به جز عده‌ای انگشت شمار، از جمله پایه گذاران اسلام، هیچکس انسانی درجه ۱ به حساب نمی آید! مردان بندگانی درجه ۲ و زنان درجه ۳ هستند! و هزاران پرسش و نکات دیگر، که بسیاری از پیروان اسلام با تعصبی کور، هرگز بدان توجهی ندارند! مثل افرادی در گرایش های گوناگون، که انگار با همان عقیده دست دوم پیشینیان خود، زاده شده اند. به عبارتی عده‌ای نادان و سودجو در گذشته برایشان تصمیم گرفته اند و از آن پس، بخشی از ذهن طرفداران برای تشخیص خوب و بد، متوقف و یا با اختلال مواجه شده است. تمام این ها در حالیست که بین ۲ تا ۳ هزار سال پیش از پیدایش اسلام، افراد بی ادعایی چون بودا و زرتشت، آدمی را از آزار دادن هر موجودی برحذر می داشتند، همه انسان‌ها را برابر می دیدند، پندار نیک را سر لوحه زندگی قرار می دادند و در هیچ جنگی شرکت نمی کردند. تنها نبردشان با تاریکی و جهل بود، که بر آن چراغ دانایی می افروختند...
بر خلاف انتظار، پس از گذر قرن‌ ها به جای توسعه خردمندی؛ ظهور اسلام، اصل کشتن و کشته شدن را انتشار داد...! 







نزدیک ترین مثال؛ 
حتما به خاطر می آورید شعار "یک یا حسین تا میر حسین" و "دستمال سبز" و "الله اکبر"، در میان بسیاری از ایرانیان، به یک اپیدمی مقدس، مبدل گشت...! همان افکار ناکارآمدی که باعث فراموشی سه دهه ویرانی و قتل هزاران روشنگر و آزادی خواه گردید! و تا جایی پیش رفت که مردم به سطوح آمده از جبر حکومت اسلامی را، ناگزیر به تأیید و تمجید منشأ ویرانی ها کرده و بار دیگر به جای پیشین بازگشتند! اگر قدری با خودمان روراست باشیم، در آن صورت می توان گفت؛ مشکل ما مردم ایران، خامنه ای، احمدی نژاد، سپاه و بسیج نیست! اشتباه نکنید! مشکل انگلیس، آمریکا، چین و روسیه هم نیست! مسئله اصلی خود "ما" هستیم! تا زمانی که ذهن ما پر از مهملات و خرافات، راجع به پیشوایان دینی نظیر محمد و مهدی، یا تار مو و باد شکم، پای چپ و راست و نحوه سکس با کودک و عمه و خاله است، آن هم در شرایطی که حاضر به پذیرش حقایق و درک مسائل انسانی با دانش امروز نیستیم، هرگز طعم آزاد بودن را نخواهیم چشید...!
بنابراین چنانچه فردا هم شاهد فروپاشی حکومت اسلامی باشیم، عدم شناخت کافی از حقوق انسانی که ناشی از باورهای دروغین و نادرست است، بستر مناسبی خواهد بود جهت پدید آمدن استعمار و استبداد نوین! در نتیجه برای دستیابی به صلح و آرامش، علاوه بر سقوط رژیم؛ اسلام زدایی، لازمه برخورداری از یک جامعه روشن اندیش و آزاد است. پرسش اینجاست! چرا اسلام؟ زیراکه اسلام بر خلاف دیگر ادیان و مذاهب، دو مشکل پایه ای دارد! اول اینکه مملو از قوانین جابرانه و دستوراتی بر علیه انسان هاست و دیگر آنکه اصلی در خود، مبنی بر مطلق و غیر قابل تغییر بودن، دارد. پس؛ نه با دوران خود و نه با دنیای امروز مطابقت می کند!
در پایه ادیان دروغی بیش نیستند. ولی با تغییراتی که امروزه در آن ها حاصل شده دست کم به جنگ و ستیز با انسان نمی پردازند.
پرچم اسلام، پس از گذشت قرن ها بیدادگری و خشونت، "بی خردی" را در پی داشته که "بی خردی" مهمترین عامل وجود "خودکامگی" است.
اکنون در سرزمین ایران، خودکامگی به "حکومت ولایتی" منتهی شده است، یعنی گشودن دفتر نمایندگی خدا بر زمین و اطاعت بی چون و چرای مردم! پایگاه اصلی آن در ایران بوده که در سراسر دنیا ریشه دوانده است. در تفسیری روشن تر، به معنای نادیده گرفتن خداوند و دخالت در نظم جهان هستی به لحاظ سودجویی مضاعف عده ای خاص و حاکمیت جبار بر عام است. طبق اعلام پایه گذاران رژیم اسلامی، از جمله اهداف ایشان، صدور اسلام و حاکم شدن بر جهان اسلام به شمار می رود، که متاسفانه با انجام اقدامات تروریستی در داخل و خارج از ایران تا اندازه ای موفق بوده اند. حال برای همسو کردن دیگر مسلمان ها و اعراب بایستی به نابودی دشمن ساختگی به نام اسرائیل و از بین بردن یهودیان ، یعنی ایجاد هولوکاست دیگر، بپردازند.
اگر به تاریخ گیتی نگاهی بیندازیم، در می یابیم که خدا هم دچار خطا می شود! به عنوان مثال؛ دیگر خبری از دایناسورها نیست! خالق، آن ها را از بین برد، چون در خلقتشان اشتباه کرده بود! حال چه رسد به مضحکه هایی از جمله خمینی و خامنه ای که خویش را نماینده ایزد خواندند و خود را عاری از هرگونه تخطی می دانند.
اوج اسلام زدگی، به خصوص طی ۳۳ سال گذشته، نه تنها نتوانست رفاه، امنیت و انسانیت را به ارمغان بیاورد، بلکه سبب گردید تا بی عدالتی و توحش، بیش از هر زمان دیگر به بالاترین مرتبه برسد! خوشبختانه این برآیند، کذب و تهی بودن اسلام را آشکار ساخته و در حقیقت سند محکمی بر علیه آن به شمار می رود.
البته خاطر نشان می کنم که اسلام گونه های متعددی دارد. به راستی اسلامی که در ایران حاکم شده تا حدی سختگیری کمتری در مورد پیروان خود دارد. اگر قرار باشد به همه دستورات و توصیه های اسلام عمل شود کمتر انسانی زنده مانده یا در شرایط عادی به سر خواهد برد. 
بسیاری از ما درک درستی از مفاهیم دمکراسی، سکولاریزم و از این قبیل را نداریم! پیش تر روشن شد، دین، همواره شیوه‌ای است برای استثمار و بردگی انسان. صرف نظر از این حقیقت، سکولاریزم، همان طور که در منشور حقوق بشر هم تا اندازه‌ای به آن اشاره شده، آزادی دین و پیروان ادیان را در جایگاهی جدا از امور سیاسی، محترم و مجاز می‌داند. اما پرسش مهم، اینجاست که آیا دستورات انسان ستیز، نا عادلانه و جنگ جویانه اسلام، با اساس قوانین حقوق بشر مغایرت ندارد...؟ در مورد دموکراسی هم، وضع به همین ترتیب است، عده‌ای شتاب زده می‌گویند؛ انتقاد از اسلام و ذکر حقایق در این باره، با دمکراسی، منافات دارد...! در پاسخ باید گفت: دموکراسی یا همان جامعه گرایی، نخست، مستلزم آگاهی‌ بخشیدن به مردم است! مردم جامعه ای، را تصور کنید که بنا به دلایل مختلف، مانند سانسور یا تبلیغات نادرست، عقاید خطرناک و باور‌های ضّد انسانی‌ داشته باشند، بی‌ شک در چنین موقعیتی هرگز نمیتوانند تصمیم صحیحی برای اجتماع خود بگیرند. در مثالی روشنتر؛ احترام گذاشتن به عقاید پلید دیگران، نشان دمکرات بودن، نیست! با این تفاصیل و توضیحات، در می‌یابیم که؛ برای جلوگیری از رخ داد هرج و مرج و سؤاستفاده برخی‌، باید تعریف عاقلانه‌ای از واژه‌های آزادی، دموکراسی، سکولاریزم و ... بیان داشت. بدیهیست، که آموزش پیش شرط و ضامن اجرائی شدن آنها خواهد بود.
به آن دسته از معترضین به نوشته هایم می گویم؛ [حقیقت، توهین نیست! تعصب را در گوش‌ای رها کنید].
شاید بهتر باشد که سرانجام با شجاعت دست از لاپوشانی و خودسانسوری بر داریم و با روشن بینی و روشنگری بر مشکلات فائق آمده تا همگان میهمان امنیت، آسایش و آزادی باشیم. 

مولوی در این باره به ما پند می دهد؛
داد جاروبی به دستم آن نگار                          کز بن دریا برانگیزان غبار


پایان سخن؛ 
تنها راه رهایی، همسویی با خردمندان راستین و جرعه ای خرد، از چشمه حقیقت است...

کاسپین ماکان
امرداد ۱۳۹۱

۱۳۹۱ مرداد ۲۰, جمعه

حجاب، اتهام مردان، محکومیت زنان

با توجه به ماه‌های پایانی دولت دهم، حکومت اسلامی برای پایداری بیشتر، دوباره محتاج رأی مردم خواهد بود. پس در اندیشهٔ ساز و کاری دیگر است، تا به ویژه ذهن جوانان شتاب زده را اسیر و منحرف کرده تا به اهداف ضّد انسانی‌ و ضّد میهنی خود که برآیندِ چپاولِ ثروت‌های ملی‌ است، بپردازد.
از سال ۱۳۵۷ تا سال ۱۳۸۸ یعنی افزون بر سه‌ دهه، متأسفانه فریب دادن مردم، برای رژیم، با وجود جنگی که به راه انداخته بود و نیز رشد باورهای ابلهانه مذهبی‌، کار چندان سختی نبود. حتما خیلی‌‌ها به یاد می‌آورند که تا قبل از دورهٔ آخوند محمد خاتمی، گاهی برای جذب مردم به پای صندوق‌های رأی، حتا با اعلام چند کوپنِ پی‌ در پی‌ و یا افتتاح تعدادی پروژهٔ نیمه کاره، به اصطلاح، موفق به حضور ملت، در صحنه می‌شدند. در دورهٔ هفتم که مردم به ستوه آمده بودند و از طرفی‌ حکومت به واسطه عملیات‌های تروریستی برون مرزی، دخالت‌ها و تهدید‌ها در منطقه، وجه سیاسی بسیار نامناسبی را در دنیا به خود گرفته بود، این جانیان از حیله‌هایی‌ به نام تشکیل دولت اصلاحات برای فرو کشیدن خشم مردم، در داخل و طرح دروغین گفتگوی تمدن ها، در فراسوی مرزها برای سر پوش گذاشتن بر نقض گسترده حقوق بشر، بهره گرفتند، که شوربختانه عملی‌ هم شد.

اما سال ۸۸ وضع کمی‌ متفاوت بود، پس مجبور بودند از روش‌های تازه تری مثل تأیید صلاحیت و رقابت میر حسین موسوی به عنوان گنجشکک اشی مشی‌ با حوضی‌ سبز رنگ و خلاصه چند شب آزاد‌ی سطحی و ابتدایی دادن، که باعث تحریک جوانان میشد، سود جویند تا ماجرا را به مرحله‌ای که میخواهند، برسانند، یعنی "افزایش تعداد رأی دهندگان به حکومت اسلامی"... .
البته صرف نظر از انتخاب کاندیدای مورد نظر ملت، که در حقیقت، فرق چندانی هم نداشت، چرا که حکومت تبهکار اسلامی در راس دولت قرار دارد، بنابراین فرد یک مهره است، حال به فرض محال که نیک‌ باشد، مانند عروسکی میماند فاقد مغز، که سیستم آن را هدایت می‌کند. بدیهیست وقتی‌ خواست مردم جامعه در برابر رهبر یا ولایت مطلقهٔ فقیه بی‌ اعتبار باشد، مسلما دولت، فرمایشی و نمایشی تشکیل میشود. در حقیقت این ساده لوحی صِرف است که افراد جامعه‌ای با داشتن حکومت ولایتی، سی‌ سال، هر بار به امید بهتر شدن اوضاع، بین بد و بدتر یکی‌ را انتخاب کرده و به شکل خودکار رژیم را حمایت کنند! این نکته جای کمی‌ تامل دارد!

به هر جهت تردیدی نیست که به زودی شرایط برای دستگاه حکومتی، کمی‌ پیچیده تر شود. با گذشت ۳ سال از تمام تلخی‌ ها، فشار‌ها و ناکامی ها، امروز جوانان بیشتری نسبت به دو نکته که عبارتند از؛ حقوق خویش و فریبکاری‌های حکومت، آگاه شده‌اند به همین منظور عوامل حکومتی با استفاده از بازوان خود، یعنی "اصلاح طلبان" که من آنها را "فرصت طلبان" خطاب می‌کنم، برای جذب مردم، مقاصد شوم دیگری را در پیش گرفته اند، از جمله "حجاب اختیاری"، که از موضوعات حساس و در عین حال مورد پسند جوانتر‌ها به شمار میرود. با وجود اینکه پوشش‌های غیر عادی و بیجا، خود از مهمترین راه‌های سرکوب زنان است، همچنین یکی‌ از دلایل موثر در عدم برابری و تبعیض جنسیتی محسوب میشود، با این حال طرح این مسئله ''حجاب اختیاری'' از طرف حکومت و توسط بخشی از اپوزیسیون که ساخته و پرداخته حاکمیت است، تنها ترفند تازه ایست تا ضمن سرگرم کردن جوانان نسبت به موضوع و بازی گرفتن چند مهره جدید، در نهایت مشروعیت و بقای بیشتری به دستگاه ضّد بشری خود ببخشند!

اساسا حجاب، یک الزامیست برای زنان، در مقابل مردان! در چنین ایدئولوژی مردان، خطا کار و مجرم شناخته میشوند. اما به جان آنان، این زنان هستند که به اشد مجازات می رسند.
به زبان ساده تر می‌توان گفت؛ حجاب، محکومیتِ زندان برای زنان به لحاظ اتهامی است که به مردان وارد میشود، پس حجاب اوج بی‌ عدالتی نسبت به زنان و توهین مستقیم به مردان است. حال حتا اختیاری نامیدن آن، تنها واپس گرایی و بی خردی محض بوده و شیوهٔ دیگری برای نشر جهالت است. مهم تر آنکه عدم یا اختیاری بودن آن به طور کلی‌ با اساس قوانین اسلامی که تغییر ناپذیر است، تناقض شدید دارد. بنابراین به سادگی‌ می‌توان دریافت که مطرح کردن پوشش اختیاری، صرفاً یک استراتژی بوده که بی‌ شک، تاریخِ مصرف خواهد داشت. مثل تمام وعده‌های سردمداران رژیم اسلامی، که اندک زمانی‌ پس از رسیدن به هدف، فراموش میگردد، و گاه بازگو کردن آن جرم قلمداد میشود! حجاب اختیاری هرگز نمی‌تواند گرانی، فقر، فحشا، دزدی، بیماری و بیشمار مشکلات عمده که مسبب آنها خود حکومت است، را از بین ببرد.
مردم ایران نباید بیش از ۳۳ سال جنایات اسلامی را از یاد ببرند. کشتار خادمان راستین به ایران در آغاز انقلاب جاهلان، سوزاندن مردم در سینما رکس آبادان، قتل عام هم وطنان در کردستان، اعدام صد‌ها آزادی خواه در جریان کودتای شاهرخی، شکنجه، تجاوز و کشتار ده‌ها هزار زندانی سیاسی یا عقیدتی‌، به خاک و خون کشیدن صد‌ها هزار تن‌ از مردم در ایجاد توطئه جنگ با عراق، آسیب‌های غیر قابل جبران یا مرگ سالانه هزاران نفر به خاطر بی‌ کفایتی در مدیریت، نارسایی‌ها و انواع فشار‌ها در جامعه و موارد بی‌انتها که فقط گوشه‌ای از ابتکارات و افتخارات رهبران اسلامیست. در این جا این پرسش به میان می‌‌آید که چگونه می‌توان از این همه فجایع و ویرانی گذشت و در برابر آن سکوت اختیار کرد...!؟
اینک بایستی همگان خود را مجهز به سپر خردمندی کنیم، که من آنرا پیش از این "رزم نوین" نامیدم. خرد برترین راهیست که سرانجام دشمن را به زانو در خواهد آورد و به طور قطع، رزمی که با تکیه بر نیروی اندیشه راه گشاید، بهای کمتری می‌پردازند.
امید است تا ایرانیان به خصوص جوانان از هم اکنون ضمن تحریم انتصابات، در مسیر راه ده‌ها هزار نفر ایرانی‌ که با شجاعت و روشن بینی‌ برای آزادی و بازستانی میهن، جان سپرده اند، گام بردارند و "نه" به حکومت اسلامی را بانگ سر دهند.

زنده باد هوشیاراشن، یاران

کاسپین ماکان
تیر ماه ۱۳۹۱





۱۳۹۰ دی ۲۸, چهارشنبه

شلیک به تفکر پوچ اسلامی، با بدن عریان


از زمان کودکی ام، وقتی با صحنه های وحشیانه در برخورد با افرادی که مثلاً حجاب نداشتند یا با مسائلی از این دسته روبه رو می شدم همیشه سوالی در ذهنم به میان می آمد که اگر موهای سر یک نفر نباید دیده شود، و آن قدر بد است که این کار به دستگیری، بازجویی و حتی گاهی به قتل وی منجر می گردد، پس چرا در زمان آفرینش کاملاً عریان به دنیا می آید؟! 
آن آفریننده نمی توانست این چیزهای بد را اصلاً به وجود نیاورد یا از همان اول داخل یک پارچه ای، برگی بپیچاند و بعد از شکم مادرش بیرون بیاورد؟!
بعدها در زمان نوجوانی با صحنه تاسف بار و جانسوزی روبه رو شدم که هیچ گاه از یادم نمی رود.
نیروهای حفاظت و اطلاعات نیروی هوایی رژیم اسلامی در محوطه منازل سازمانی قصر فیروزه به خاطر به اصطلاح بدحجابی یک دختر زیباروی، با قنداق اسلحه به سرش ضربه ای زدند که به فاصله چند دقیقه تا رسیدن به بیمارستان قصر فیروزه غرق در خون شد و در مقابل چشمانم جان سپرد.
این مقدمه کوتاهی بود تا در اینجا پس از انتشار تصویر نیمه عریان بازیگر محبوب سینمای ایران و جهان در رسانه های اروپایی و یورش سپاهیان اسلام به وی، به مواردی راجع به آن اشاره کنم.
گرچه عده بسیاری با دیدن تصویر گلشیفته فراهانی خشمگین شده و با نوشتن پیام های توهین آمیز بر بی خردی خود صحّه گذاشته اند، اما این اقدام از طرف این بانوی شجاع ایرانی بسیار قابل ستایش است.
برخورد با گلشیفته مرا یاد حمله جمعی از نادانان به خودم انداخت.
زمانی که تابوی اسرائیل، یا همان دشمن فرضی رژیم را شکستم.
تصور کنید در میان عده بیشماری که کلمه "یهودی" جزء رکیک ترین فحش هایشان محسوب می شود، به سرزمین یهودیان سفر کردم و با آنان از هدف های مشترکی سخن گفتم.
پس از آن به جای توجه به ضربه مهلکی که درست بر نقطه ضعف رژیم وارد ساختم، حملاتی به شخص من از طرف آنانی که به اصطلاح خود را روشن دانسته و در تلاش برای دمکراسی هستند، انجام گرفت؛ در حالی که این جهت گیری ها به خوبی روشن کرد که این افراد بر سر یک سفره با اسلام گراها نشسته اند و طبیعتاً فرسنگ ها از معنای دمکراسی و آزادی به دورند.
نکته اینجاست که اینگونه جبهه گیری ها و بدگویی ها نه تنها از سوی حامیان حکومت و اسلام و اصلاح طلبان صورت می گیرد، بلکه متاسفانه از طرف برخی از مردمی هم مطرح می گردد که انگار اسلام در تک تک سلول های مغزیشان جای گرفته و انسانیت را از آن ها ربوده است و این مسئله اولاً همراهی با حامیان حکومت را در بر داشته و دیگر آنکه باعث ناامیدی ها و از میان رفتن همگرایی در بین مبارزین راه آزادی شده است. 
در راه رسیدن به آزادی و دست یابی به دمکراسی حقیقی، روش های گوناگونی وجود دارد که بدون تردید یکایک ما در انجام آن به نوعی توانایی و مسئولیت داریم. 
برای فردای آزاد ایران، بایستی به مبارزه در دو بخش کلی پرداخت.
اول مقابله با بی خردی، خرافات و قوانین ابلهانه مذهبی به ویژه اسلام، که اصولاً بر ضدّ انسان و اجتماع بوده و کاملاً در تضاد با طبیعت بشر است.
و دوم تلاش برای سرنگونی حاکمیت دیکتاتوری مذهبی و تبدیل آن به یک نظام سکولار و دمکراتیک.
روشن است که هنرمندان بیش از همه می توانند نقش های کلیدی و موثرتری را ایفا کنند. آن هم در این آستانه که ضرورتش بیش از هر زمان دیگری احساس می شود.
دسته ای از هنرمندان در داخل کشور نه تنها در این راه هیچ تلاشی نمی کنند، بلکه شوربختانه حتی دست به حمایت مستقیم از رژیم اسلامی می زنند و یا بر ضد مردم و رستاخیز آنان فعالیت می کنند. که در این باره نمونه های بسیاری قابل ذکر است. اما خوشبختانه هنرمندان روشن و وطن پرستی نیز حضور دارند که همواره برای روشنگری و بازگویی حقیقت در تلاشند.
گلشیفته فراهانی به درستی هرچه تمام با شکستن تابوهای ناآگاهان از هر دو راه برای مبارزه استفاده کرد که در جای خود شایان تقدیر است.
عریان شدن این بانو پیام های بسیاری دارد، از جمله "نه" گفتن به حکومت ضدّ زن، که بیش از 14 قرن است که بر سر ایرانیان سایه سیاهی افکنده است.
همچنین در سه دهه گذشته که به واسطه آن میلیون ها نفر امروز دیگر بین ما نیستند و یا در گوشه و کنار دنیا آواره اند و "نه" گفتن به روی دیگر سکه رژیم، یعنی اصلاح طلبان که با حیله گری، همچنان در پی بقای حکومت جنون هستند.
و "آری" گفتن به آزاد زیستن و اندیشیدن، به برده نبودن و بازگشتن به حقیقتِ انسان بودن.
در نتیجه چگونه پوشیدن و نوشیدن که تنها قراردادهای خودساخته افراد است، هرگز نمی تواند به کسی صدمه بزند. ولی به خاطر خرافات و عقاید مذهبی با شمشیر سر دیگران را قطع کردن، با گلوله سینه ای را شکافتن، شکنجه، تجاوز و حلق آویز کردن است که هیچ جایی از انسانیت باقی نمی گذارد.
به امید آزادی اندیشه 
کاسپین ماکان