جستجوی این وبلاگ

‏نمایش پست‌ها با برچسب رژیم اسلامی ایران. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب رژیم اسلامی ایران. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۲ تیر ۱۲, چهارشنبه

از مردم دلیر مصر بخواهیم به ایران بیایند و حکومت اسلامی را هم پائین بکشند!


مردم مصر، حدود یک سال بعد از اینکه متوجه اشتباه خود شدند، رایشان را با شهامت پس گرفتند... ولی‌ خیلی‌ مضحک و دردناک هست که مردم ایران پس از گذشت ۳۵ سال دوباره رایشان را به کسانی‌ دادند که بانیان اصلی‌ تمام جنایات ها، غارت‌ها و خلاصه ویرانی ایران بوده و هستند...!

در نتیجه بهتر است تا از مردم دلیر مصر بخواهیم به ایران بیایند و حکومت اسلامی را هم پائین بکشند...!

کاسپین ماکان
 برای بزرگنمایی تصویر، روی آن کلیک کنید

از شماست که بر ماست...!


خاطره کوتاهی از سعید مرتضوی در دفتر کارم و زندان اوین

افرادی به طور محرمانه خبر دادند که به زودی دستگیر و به خاطر افشاگری هایم، محکوم کردن حکومت در سرکوب و اقدامات ضد انسانی، به ویژه رسوا کردن رژیم در قتل ندا، که در رسانه‌‌ها داشتم، به احتمال زیاد کشته خواهم شد. 
و تاکید کردند که باید هر چه زودتر از کشور خارج شوم... ولی‌ تنها چیزی که برایم مهم نبود، زنده ماندن یا مرگم بود... علی رغم اصرار دوستان و فراهم آوردن شرایط خروج، اما پاسخم به آن ها "نه" بود... تا عصر جمعه پنجم تیر ماه ۸۸ ، شبِ هفت ندا، وقتی‌ که آماده شده بودم تا نزد خانواده ندا بروم، از طریق یک دوربین مدار بسته مخفی، متوجه شدم تمام ساختمان ِ محل سکونتم که در انتهای ولنجک قرار داشت، توسط افراد لباس شخصی، محاصره شده است... بماند که چطور وارد خانه و منزل کارم شدند... اما مامورها بعد از کمی‌ جستجو بیسیم زدند و عدّه دیگری وارد شدند، سعید مرتضوی و دو نفر دیگر... مرتضوی هیچ چیز نمی‌گفت. فقط به جملات فرمانده عملیات گوش می کرد، بعد با تکبّر نگاهی‌ به اطراف انداخت و بگذریم که چه موارد دیگری پش آمد... خلاصه به دستور وی همه حاصل زندگی ام را به ارزش مادی نزدیک به یک میلیارد تومان و ارزش معنوی غیر قابل تصور و بازگشت، جمع آوری و مصادره گردید و هیچگاه به غیر از اتومبیلم هیچ چیز را بازنگرداندند... 

دقایقی بعد خود را در زندان اوین، که فاصله خیلی‌ کوتاهی‌ با منزلم داشت، یافتم... پس از اتفاقات دیگری که در آنجا افتاد، من را به بند ۳۵۰ به سلول انفرادی شماره ۳۴ منتقل کردند... در روز های نخستِ بازداشتم، سعید مرتضوی و علی‌اکبر حیدری فرد به عنوان بازپرس پرونده، در بعضی از جلساتِ به قول خودشان غیر بازجویی حاضر می شدند و می گفتند مسئله کشته شدن ندا و گفتگوهای من با رسانه‌ها، به نظام ضربه غیر قابل جبرانی وارد کرده است! منظور آن ها در واقع این بود که من با رسوا کردنشان در رسانه‌ها مانع شدم تا در این رابطه سناریو سازی قابل پذیرشی داشته باشند... و خیلی چیزهای دیگر... به هر حال به حساب آن ها، من به دلیل توهین به مقام رهبری، دولت و مقدسات نظام اسلامی، تهیه گزارشات تصویری و نوشتاری از تظاهرات، مصاحبه با رسانه‌‌های بیگانه، تبانی و جاسوسی و ... ، ۴ بار اعدام داشتم! البته به حساب خودم ۵ بار می شد! چون آن ها مدارک و شواهدی مبنی بر تغییر دینم هم به زردشتی در اختیار داشتند، که سهواً در جرائمم مطرح نشده بود. در یکی از آخرین بازپرسی ها، سعید مرتضوی به من گفت؛ که اگر این اتفاقات هم پیش نمی آمد، ما تو را جلب می کردیم! البته وی توضیح زیادی نداد ولی گویا منظور او به خاطر فعالیت های پیشینم بود... 
خلاصه این شرایط برابر شد با افشای جریان کهریزک و نقش مرتضوی در آن... فکر می‌کنم همین موضوع باعث شد که او و معاونش، حیدری فرد و حتا بازجوهایم، از پرونده من کنار گذاشته شوند... سرانجام پس از گذشت بیش از یک ماه به طور کل ماجرای پرونده من عوض شد... اگر نه، کشته شدنم در همان زندان، قطعی بود... چراکه بار‌ها گفتند که اعدامم خواهند کرد...! تمام شکنجه‌ای که به ویژه از نظر روحی شدم و غیر قابل وصف است، از طرف مرتضوی و گروهش بود...!
اکنون در برابر همه جنایات و اقدامات ضّد انسانی‌ این مزدور نسبت به فعالین و دلسوزان جامعه، حکم دادگاه رژیم معادل یک برگه جریمه رانندگی‌ اعلام شده است!

آیا این حکم، شما را به یاد میر حسین موسوی نمی‌‌اندازد..!؟ که پس از هزاران قتل و مشارکت در کشتار زندانیان در دهه شصت، همچنین سال‌ها سکوت و بی‌اعتنایی درباره مردم، یک باره با حکم بی‌ خردانه مردمی (و البته نقش اصلاح طللبان و حافظان حکومت) به یک ناجی و قهرمان مبدل میشود...! 
بنابراین از بسیاری از شماست که متاسفانه بر ماست...!

کاسپین ماکان
تیرماه ۹۲




۱۳۹۲ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

گورستان جنوب تهران(بهشت زهرا)، قطعه ۲۵۷

بدون تردید آن هایی که باید به خاطر سال ها جنایت و خیانت به ایران و مردم، مجازات شوند، افرادی مانند؛ "روحانی" و تمام سرکرده‌های حکومت اسلامی اند، نه ده‌ها هزار نفری که به خاطر آزادی جویی و ابراز عقیده، امروز زیر خاک استخوان‌هایشان پوسیده، یا در زندان‌ها یا آواره غربت هستند و یا زیر فشارهای گوناگون ‌خم شده اند...! آن وقت عده زیادی نه تنها اعتراض نمی کنند، بلکه با رأی سبز و بنفشِ خود، ولایت فقیه و عامل نگون بختی‌ها را تائید و نماینده او را ستایش می کنند...!
کاسپین ماکان

قطعه ۲۵۷ - ۳۱ خرداد ۱۳۸۸

۱۳۹۲ خرداد ۲۵, شنبه

طرح جدید پرچم ملایان


"طرح جدید پرچم ملایان"

فریب سبز و بنفش حکومت ضّد انسانی‌ و مشارکت جمعیّتی خائن یا بی‌ خرد، بار دیگر، ادامه ویرانی ایران را تضمین کرد!


هنوز دیر نیست، رأی خود را پس بگیرید!

 ((( هنوز دیر نیست، رأی خود را پس بگیرید! )))
اگر درک می‌کنید با روی کار آمدن یک مهره دست آموز جدید، هیچ گونه تغییری در شرایط وخیم مردم و روبه زوال میهن، پدید نخواهد آمد، چرا که ریشه آنها، تمامیت حکومت اسلامیست.

مطمئن باشید که هنوز دیر نیست! کافیست که سبز و بنفش را رها کنید، با خیزشی نوین رأی خود را پس بگیرید و [ ایران را نجات دهید ].

کاسپین ماکان

۱۳۹۲ خرداد ۲۴, جمعه

چشمان خردمند ندا و شجاعت خانواده آقاسلطان، برای سرنگونی حکومت اسلامی کافی‌ است...!

چشمان خردمند ندا و شجاعت خانواده آقا سلطان، برای سرنگونی حکومت اسلامی کافی‌ است...!



مادر ندا:
هیچ یک از ٤ نفر اعضای خانواده ما در انتخابات شرکت نخواهند کرد!

پدر ندا:
علی آقا سلطان، در برنامه نوبت شما تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی گفت: 
"ما رای ندادیم. وقتی جمهوری اسلامی جگرگوشه من را می‌کشد، من چطور می‌توانم رای دهم؟ عاقلانه نمی‌بینم که پدر مادران داغدیدگان، بقیه را به رای دادن دعوت کنند. حتی اگر ندا هم کشته نمی شد، رای نمی دادم.

خواهر ندا:
ما هنوز چشمهای باز مونده ندا ، خون ريخته شده كف خيابون رو فراموش نكرديم كه بخواهيم از كسی طرفداری كنيم و به كسی رای دهيم. ما به هيچ كس رای نداده و رای ما روزی به كسی خواهد بود كه وجود آن را داشته باشد كه اعلام كند قاتل اين بچه های بی گناه چه كسی بوده و انتقام آن ها را بگيرد، كه انتظار چنين چيزی از آدم هايی كه از فيلتر شورای نگهبان رد شده باشند محال است.

*** ندا بارها گفت؛ که افتخار می کند که هیچ وقت شناسنامه اش را با رای دادن به حکومت جنایتکاران آلوده نکرده است...!

کاسپین ماکان
خرداد ۹۲

۱۳۹۱ بهمن ۲۴, سه‌شنبه

معاوضه خون!

به این فرتور از شورش ۱۳۵۷ توجه کنید، با حجاب و بی‌ حجاب، ریشو و تراشیده، با کراوات و بی‌ کراوات... مردم آزاد بودند و بیشتر آنها از یک رفاه نسبی‌ برخوردار بودند، به ویژه در اندیشیدن هم آزاد بودند، مگر اینکه با تز‌‌های فکری پوشالی و ایدئولوژیک، قصد ویرانی داشتند و به منافع ملی‌ ضرر میرساندند یا با اقدامات تروریستی امنیت جامعه را به خطر می‌‌انداختند!


آنها دانسته و ندانسته در یک توطئه بر علیه خودشان شرکت کردند و آزادیشان را با مرگ، شکنجه، تجاوز، زندان، ویرانی، فقر، بیماری... معاوضه کردند!

کاسپین ماکان



تصویری از انقلاب ۵۷

۱۳۹۱ بهمن ۱۲, پنجشنبه

سخنرانی‌ کاسپین ماکان در دانشگاه جرج واشینگتن در واشنگتن دی‌ سی‌، آمریکا

رژیم مستبد اسلامی از آغاز تشکیل موتوری را طراحی کرد که سوخت آن، "خون" بوده ...! محور این موتور، تنها با خون جوانان و آگاهان جامعه می گردد و سیستم خنک کنندهٔ آن، "دروغ و نیرنگ" است!

کاسپین ماکان


قاتل ندا کیست؟

نگاهی‌ به رهبران رژیم و اصلاحات، بیاندازید، خون ندا و هزاران ندا در بیش از ۳۰ سال، هنوز بر دستانشان خشکیده است...!
بدون تردید افرادی که از این جنایتکاران، پیروی و آنان را حمایت می کنند، در قتل ندا و نداها شریک هستند.

کاسپین ماکان


۱۳۹۱ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

سند دیگری از جنایات رژیم اسلامی و شایعه پردازی های آنان راجع به قتل ندا آقاسلطان

این فیلم سند دیگری از جنایات رژیم خونخوار اسلامی است، که پرده از شایعات و دروغ پردازی های آنان بر می دارد. 
ندا آقاسلطان، با گلوله مستقیم مزدوران حکومت، از ناحیه ریه سمت چپ، مورد هدف قرار می گیرد و پس از تلاش نافرجام برای نجات وی، سرانجام توسط مردم، در شرایطی که هنوز علائم حیاتی دارد، به بیمارستان منتقل می گردد، ولی پیش از ورود به بیمارستان در دستان استاد موسیقی اش در حالیکه می گوید: "قلبم می سوزد،" جان می سپارد. 

با سپاس فراوان از تمام هم میهنان دلیری که برای زنده نگاه داشتنِ ندا و انتقال وی به بیمارستان کوشیدند.


کاسپین ماکان



This is another proof of Iranian Regime crimes that disclose their lies and rumors. Neda Agha-Soltan was targeted directly of the left lung by Regime agents. After the failed attempt to rescue, people transferred her half-alive body to the hospital, but before entering the hospital while she was saying: "My heart is burning" dead in .her music teacher's hands
Caspian Makan







۱۳۹۱ بهمن ۲, دوشنبه

زندانی به وسعت دنیا!

زندانی به وسعت دنیا!

وقتی‌ نمی‌‌توان بوسه به خاک وطن زد،
و یا عطر گٔل‌هایش را بویید،
وقتی‌ از پیکر بی‌ جانمان هم در وحشتند، 
و حضورمان را در وطن، نشانِ ممنوع می‌‌زنند،
پس به زندان دنیا خوش آمدیم!
چه فرق می‌کند؛ در اوین به زنجیر باشیم،
یا در پهنه ی دنیا اسیر؟
وقتی‌ در خاکمان به خاک  نمی‌‌رویم
و وقتی‌ در خواب هم، به خواب؟
چون دیرزمانیست که بی خردانِ اسلامی، 
اندیشه را به آتش می کِشند
و فرزندان ایران زمین را به مسلخ و دار،
                      ***
خودستایان، سرزمینمان را به ویرانگاه بدل ساخته و خود،
به گوشه ای خزیدند، یا به رنگ دیگر برآمدند،
اما من و تو همچنان اسیریم، چه در وطن، یا که غربت...

کاسپین ماکان


پاسپورت کاسپین ماکان


۱۳۹۱ شهریور ۲۰, دوشنبه

تعطیلی‌ سفارت خانه‌های حکومت اسلامی


پس از گذشت افزون بر سه دهه از تصرف ایران، بیدادگری، ویرانی، غارت منابع ملی‌ و قتل عام نسل آگاهان این سرزمین، توسط جاهلان و جباّران اسلامی، اکنون شمارش معکوس آغاز شده و به آرامی نقاب‌ از چهره‌های ننگین رهبران، پایه گذاران و مجریان تبهکار، فرو می‌‌افتد، خائنین شناسایی میشوند و بسیاری متوجه اهداف ضّد انسانی‌ و اقتدارگر آنان میگردند. 

تخطی کامل و عدم اجرای منشور حقوق بشر سازمان ملل در نادیده گرفتن حقوق مردم ایران در طیف وسیع، فعالیت‌های تروریستی و گسترش تروریسم، همچنین برهم زدن نظام جهانی‌ از جمله اقدامات جنایتکارانه حاکمان اسلامی است که بر هیچ فرد بیدار و عاقلی، پوشیده نیست. در نتیجه باعث شده تا امروز، برکناری سردمداران رژیم خودکامه، حذف بی‌قید و شرط حکومت اشغالگران و جایگزینی یک نظام کامل و روشنگر بر پایهٔ خرد، از سوی ایرنیان دانا و آزادی جوی مطالبه گردد. 

در همین راستا خوشبختانه گرچه دیر، ولی‌ سرانجام دولت کانادا به فریادها پاسخ داد و زنگ خطر را به صدا درآورد. مقامات کانادایی، مهمترین مرکز جرم و جاسوسی رژیم اسلامی، در آمریکای شمالی را بستند و با پایان بخشیدن به روابط دیپلماتیک با آنان، نامشروع بودن حاکمیت فاسدان را اعلام کردند. 

از آنجایی‌ که سفارتخانه‌های حکومت در حقیقت شبکه‌های ترور، خرابکاری و جاسوسی هستند و برچیدن آن ها به شدت باعث تضعیف مزدوران خواهد گشت، بنابراین ما مردم آزادی خواه، ضمن قدردانی و سپاس از دولت کانادا در گام بعدی از تمامی‌ مقامات در مجامع بین‌المللی و دولت ها، به منظور حمایت از مبارزات حق جویانه ایرانیان و نیز بازگشت صلح و امنیت جهانی‌، خواستار تعطیل شدن تمامی‌ سفارتخانه ها، کنسولگری ها، کانون‌های اسلامی و بنیاد‌های خارج از مرز وابسته به رژیم دیکتاتوری ایران، هستیم. 


پاسداشت از میهن، بر عهده هر ایرانی‌ است 

کاسپین ماکان 
تورنتو- کانادا







۱۳۹۱ مرداد ۲۶, پنجشنبه

فروپاشی اسلام در برابر "خرد"...!

شوربختانه بیش از نیمی از مردم ایران به بیماری کشنده خرافات، آن هم از نوعی بسیار بدخیم، یعنی اسلام، دچار هستند! اما از سوی‌ دیگر، به تدریج به جمع روشن بینان، افزوده می شود. گر چه بالا رفتن سطح آگاهی و واقع بینی در میان نسل جوان، رشد آهسته ای دارد، ولی تا اندازه‌ای امیدوار کننده است. در این میان باید قدردان دلیرانی چون؛ کوروش بزرگ، نادر شاه افشار، بابک خرمدین، احمد کسروی و صدها اندیشمند و مبارز دیگر باشیم، بزرگانی که تا پای جان برای کاشتن بذر آزادی، آدمیت و پاسداشت این مرز و بوم کوشیدند. 

در عصر ما، از انقلاب ننگین ۱۳۵۷ تا کنون، بیشمار شجاعت پیشه گانی تلاش کردند تا از نابودی میهن و هم میهن جلوگیری کنند. بسیاری از آنان به دست خون آلود اسلام و اسلامیان به قتل رسیدند و برخی پس از تحمل زندان و شکنجه، ناچار به هجرت شدند. این گروه با به کار گیری ابزار رسانه ای، نقش مهمی را در روشنگری ایفا می کنند. هر چند که اگر حیله گری های دسته های موسوم به سبز و اصلاح طلبان فرصت طلب، برای بازگشت به دوران خونین خمینی، در میان نبود، اکنون مژده صبح پیروزی ایرانیان فرا رسیده بود.
در دو تصویر اول، شما بانوانی را می بینید که کتابی بر سر خود نگه داشته اند، همان قرآن، که حاوی قوانین ضّد بشری، به ویژه بر علیه زنان است! و در تصاویر بعدی، جوانانی دیده می شوند که در لجن و گِل فرورفته اند و به ناحیه‌‌ سر و قفسه سینه شان، ضربات پی‌ در پی‌ وارد میسازند یا با استفاده از ابزار آلت مخصوص، خود را شکنجه میکنند و زیر فشار شدید روحی‌ قرار میگیرند تا در مصیبت مرگ و ستایش علی، حسین و ... با یکدیگر رقابت کنند...! آن هم بر سر ماجرایی که ۱۴۰۰ سال از آن می گذرد، و اتفاقا در مورد تبهکارانی است که در گردن زدن آدم ها، ربودن زنان و عیاشی، شهرت داشته اند؛ کسانی که در اندک زمانی به خاطر ایده و در پشت ماجرا برای منافع شخصی، جنگ های زیادی را بوجود آورده و یا فرماندهی کردند که به واسطه آن، انسان‌ های بسیاری را به کام مرگ کشاندند. صرف نظر از هر گونه تعصبی، به نظر شما افرادی را که در تصویر مشاهده می کنید، پیرامون اسلام مطالعه کافی داشته اند؟ حدس می زنید حتا برای یک مرتبه ترجمه درست قرآن را خوانده باشند؟ آیا ایشان می دانند که از نگاه اسلام، زنان به عنوان یک انسان کامل محسوب نمی شوند و از حداقل حقوق انسانی هم برخوردار نیستند؟ تردیدی نیست که آن ها نمی دانند در تقسیم بندی اسلام، به جز عده‌ای انگشت شمار، از جمله پایه گذاران اسلام، هیچکس انسانی درجه ۱ به حساب نمی آید! مردان بندگانی درجه ۲ و زنان درجه ۳ هستند! و هزاران پرسش و نکات دیگر، که بسیاری از پیروان اسلام با تعصبی کور، هرگز بدان توجهی ندارند! مثل افرادی در گرایش های گوناگون، که انگار با همان عقیده دست دوم پیشینیان خود، زاده شده اند. به عبارتی عده‌ای نادان و سودجو در گذشته برایشان تصمیم گرفته اند و از آن پس، بخشی از ذهن طرفداران برای تشخیص خوب و بد، متوقف و یا با اختلال مواجه شده است. تمام این ها در حالیست که بین ۲ تا ۳ هزار سال پیش از پیدایش اسلام، افراد بی ادعایی چون بودا و زرتشت، آدمی را از آزار دادن هر موجودی برحذر می داشتند، همه انسان‌ها را برابر می دیدند، پندار نیک را سر لوحه زندگی قرار می دادند و در هیچ جنگی شرکت نمی کردند. تنها نبردشان با تاریکی و جهل بود، که بر آن چراغ دانایی می افروختند...
بر خلاف انتظار، پس از گذر قرن‌ ها به جای توسعه خردمندی؛ ظهور اسلام، اصل کشتن و کشته شدن را انتشار داد...! 







نزدیک ترین مثال؛ 
حتما به خاطر می آورید شعار "یک یا حسین تا میر حسین" و "دستمال سبز" و "الله اکبر"، در میان بسیاری از ایرانیان، به یک اپیدمی مقدس، مبدل گشت...! همان افکار ناکارآمدی که باعث فراموشی سه دهه ویرانی و قتل هزاران روشنگر و آزادی خواه گردید! و تا جایی پیش رفت که مردم به سطوح آمده از جبر حکومت اسلامی را، ناگزیر به تأیید و تمجید منشأ ویرانی ها کرده و بار دیگر به جای پیشین بازگشتند! اگر قدری با خودمان روراست باشیم، در آن صورت می توان گفت؛ مشکل ما مردم ایران، خامنه ای، احمدی نژاد، سپاه و بسیج نیست! اشتباه نکنید! مشکل انگلیس، آمریکا، چین و روسیه هم نیست! مسئله اصلی خود "ما" هستیم! تا زمانی که ذهن ما پر از مهملات و خرافات، راجع به پیشوایان دینی نظیر محمد و مهدی، یا تار مو و باد شکم، پای چپ و راست و نحوه سکس با کودک و عمه و خاله است، آن هم در شرایطی که حاضر به پذیرش حقایق و درک مسائل انسانی با دانش امروز نیستیم، هرگز طعم آزاد بودن را نخواهیم چشید...!
بنابراین چنانچه فردا هم شاهد فروپاشی حکومت اسلامی باشیم، عدم شناخت کافی از حقوق انسانی که ناشی از باورهای دروغین و نادرست است، بستر مناسبی خواهد بود جهت پدید آمدن استعمار و استبداد نوین! در نتیجه برای دستیابی به صلح و آرامش، علاوه بر سقوط رژیم؛ اسلام زدایی، لازمه برخورداری از یک جامعه روشن اندیش و آزاد است. پرسش اینجاست! چرا اسلام؟ زیراکه اسلام بر خلاف دیگر ادیان و مذاهب، دو مشکل پایه ای دارد! اول اینکه مملو از قوانین جابرانه و دستوراتی بر علیه انسان هاست و دیگر آنکه اصلی در خود، مبنی بر مطلق و غیر قابل تغییر بودن، دارد. پس؛ نه با دوران خود و نه با دنیای امروز مطابقت می کند!
در پایه ادیان دروغی بیش نیستند. ولی با تغییراتی که امروزه در آن ها حاصل شده دست کم به جنگ و ستیز با انسان نمی پردازند.
پرچم اسلام، پس از گذشت قرن ها بیدادگری و خشونت، "بی خردی" را در پی داشته که "بی خردی" مهمترین عامل وجود "خودکامگی" است.
اکنون در سرزمین ایران، خودکامگی به "حکومت ولایتی" منتهی شده است، یعنی گشودن دفتر نمایندگی خدا بر زمین و اطاعت بی چون و چرای مردم! پایگاه اصلی آن در ایران بوده که در سراسر دنیا ریشه دوانده است. در تفسیری روشن تر، به معنای نادیده گرفتن خداوند و دخالت در نظم جهان هستی به لحاظ سودجویی مضاعف عده ای خاص و حاکمیت جبار بر عام است. طبق اعلام پایه گذاران رژیم اسلامی، از جمله اهداف ایشان، صدور اسلام و حاکم شدن بر جهان اسلام به شمار می رود، که متاسفانه با انجام اقدامات تروریستی در داخل و خارج از ایران تا اندازه ای موفق بوده اند. حال برای همسو کردن دیگر مسلمان ها و اعراب بایستی به نابودی دشمن ساختگی به نام اسرائیل و از بین بردن یهودیان ، یعنی ایجاد هولوکاست دیگر، بپردازند.
اگر به تاریخ گیتی نگاهی بیندازیم، در می یابیم که خدا هم دچار خطا می شود! به عنوان مثال؛ دیگر خبری از دایناسورها نیست! خالق، آن ها را از بین برد، چون در خلقتشان اشتباه کرده بود! حال چه رسد به مضحکه هایی از جمله خمینی و خامنه ای که خویش را نماینده ایزد خواندند و خود را عاری از هرگونه تخطی می دانند.
اوج اسلام زدگی، به خصوص طی ۳۳ سال گذشته، نه تنها نتوانست رفاه، امنیت و انسانیت را به ارمغان بیاورد، بلکه سبب گردید تا بی عدالتی و توحش، بیش از هر زمان دیگر به بالاترین مرتبه برسد! خوشبختانه این برآیند، کذب و تهی بودن اسلام را آشکار ساخته و در حقیقت سند محکمی بر علیه آن به شمار می رود.
البته خاطر نشان می کنم که اسلام گونه های متعددی دارد. به راستی اسلامی که در ایران حاکم شده تا حدی سختگیری کمتری در مورد پیروان خود دارد. اگر قرار باشد به همه دستورات و توصیه های اسلام عمل شود کمتر انسانی زنده مانده یا در شرایط عادی به سر خواهد برد. 
بسیاری از ما درک درستی از مفاهیم دمکراسی، سکولاریزم و از این قبیل را نداریم! پیش تر روشن شد، دین، همواره شیوه‌ای است برای استثمار و بردگی انسان. صرف نظر از این حقیقت، سکولاریزم، همان طور که در منشور حقوق بشر هم تا اندازه‌ای به آن اشاره شده، آزادی دین و پیروان ادیان را در جایگاهی جدا از امور سیاسی، محترم و مجاز می‌داند. اما پرسش مهم، اینجاست که آیا دستورات انسان ستیز، نا عادلانه و جنگ جویانه اسلام، با اساس قوانین حقوق بشر مغایرت ندارد...؟ در مورد دموکراسی هم، وضع به همین ترتیب است، عده‌ای شتاب زده می‌گویند؛ انتقاد از اسلام و ذکر حقایق در این باره، با دمکراسی، منافات دارد...! در پاسخ باید گفت: دموکراسی یا همان جامعه گرایی، نخست، مستلزم آگاهی‌ بخشیدن به مردم است! مردم جامعه ای، را تصور کنید که بنا به دلایل مختلف، مانند سانسور یا تبلیغات نادرست، عقاید خطرناک و باور‌های ضّد انسانی‌ داشته باشند، بی‌ شک در چنین موقعیتی هرگز نمیتوانند تصمیم صحیحی برای اجتماع خود بگیرند. در مثالی روشنتر؛ احترام گذاشتن به عقاید پلید دیگران، نشان دمکرات بودن، نیست! با این تفاصیل و توضیحات، در می‌یابیم که؛ برای جلوگیری از رخ داد هرج و مرج و سؤاستفاده برخی‌، باید تعریف عاقلانه‌ای از واژه‌های آزادی، دموکراسی، سکولاریزم و ... بیان داشت. بدیهیست، که آموزش پیش شرط و ضامن اجرائی شدن آنها خواهد بود.
به آن دسته از معترضین به نوشته هایم می گویم؛ [حقیقت، توهین نیست! تعصب را در گوش‌ای رها کنید].
شاید بهتر باشد که سرانجام با شجاعت دست از لاپوشانی و خودسانسوری بر داریم و با روشن بینی و روشنگری بر مشکلات فائق آمده تا همگان میهمان امنیت، آسایش و آزادی باشیم. 

مولوی در این باره به ما پند می دهد؛
داد جاروبی به دستم آن نگار                          کز بن دریا برانگیزان غبار


پایان سخن؛ 
تنها راه رهایی، همسویی با خردمندان راستین و جرعه ای خرد، از چشمه حقیقت است...

کاسپین ماکان
امرداد ۱۳۹۱

۱۳۹۱ مرداد ۲۱, شنبه

بی‌ کفایتی مسئولان حکومتی

همانگونه که در این تصویر جانسوز پیداست، بدون تردید این عزیزان از زمین لرزه آذربایجان نجات یافته بودند، اما به خاطر نبود امکانات درمانی و امداد رسانی لازم و به موقع، جانباخته اند و در یک بیمارستان به طرزی که مشاهده می‌کنید، پیکرشان در گوشه‌ای رها شده است.



رهبران حکومت اسلامی، هیچگاه خود را مسئول حفظ جان و مال مردم ایران ندانسته اند!
عوامل رژیم اسلامی همیشه یا در حال قتل و اعدام هستند یا به دلیل بی‌ کفایتی و کم توجهی‌‌ها، به عناوین مختلف باعث مرگ هم میهنان می شوند.

کاسپین ماکان
مرداد ماه ۱۳۹۱

۱۳۹۱ تیر ۹, جمعه

"بد و بدتر"

"بد و بدتر"

آقای میر حسین موسوی در سال ۸۸ از بیش از دوهزار نفر، به عنوان یکی‌ از چهار کاندید دهمین دورهٔ ریاست به اصطلاح جمهوری، به خاطر حداقل هشت سال خدمات فراوان و خالصانه به حکومت اسلامی، پذیرفته شد!
چگونه است که مردمی با وجود بیش از سه دهه فریب خوردن، همچنان به دنبال بی خردترین، تبهکارترین و جنایتکارترین‌ها می دوند...!؟

با یک نگاه عمیق تر می‌توان به صراحت گفت:
عده زیادی نادانسته به خواست سیه فکران و کوته فکران، عمل کردند و گفتند؛ خوب، بهتر است بین، "بد و بدتر"، "بد" را انتخاب کنیم! اما به فکرشان نرسید که بین "بد و بدتر" هیچ کدام را نخواهند!
در آن صورت اگر فریادشان به جای "یک یا حسین، تا میر حسین"، " نه به حکومت اسلامی " بود و به جای علامت‌های سبز اسلامی، درفش ایران زمین را با همگرائی بالا می‌بردند، امروز برای رسیدن به آزادی، ده‌ها گام به جلو بودیم و شاید پیروزی را با پرداخت بهای کمتری، پیش روی داشتیم...









کاسپین ماکان









۱۳۹۱ خرداد ۲۸, یکشنبه

سرزمینم را باز می ستانم...

سرزمینم را باز می‌‌ستانم
 
به مناسبت سومین یاد واره رستاخیز و کشته شدن سمبل شجاعت و آزادی خواهی مردم ایران،‌ جاوید نام “ندا آقاسلطان”، مراسم نکو داشت ویژه‌ای برگزار میشود. در ضمن این برنامه به بررسی چگونگی ادامه حاکمیت ننگین و مستبد اسلامی می‌پردازد. همچنین شامل سخنرانی‌، جلسهٔ پرسش و پاسخ پخش ویدئو کلیپ، موسیقی‌ زنده و پذیرائی خواهد بود. و در پایان نیز کنار درختان ندا و سهراب، برای شمع افروزی گرد هم می آییم.

با حضور و هم گرایی، " نه " به حکومت اسلامی را فریاد خواهیم زد.
سخن گویان : آقایان عزت مصلی نژاد، کاسپین ماکان و بانو مارینا نمت
زمان: چهارشنبه، 20 ژوئن 2012 از ساعت 6:00 تا 8:30 عصر
محل برگزاری: 5110 یانگ استریت، سالن بورگاندی، نورث یورک

توجه؛ این مراسم به هیچ سازمان و یا حزبی تعلق ندارد و برگزار کنندگان آن، افرادی مستقل هستند!
ورود برای همگان آزاد است.

این برنامه به کوشش; خانهٔ ایران و کاسپین ماکان، همچنین با حمایت جمعی از آزادیخواهان در کانادا برگزار می‌ گردد.
  برای بزرگنمایی تصویر، روی آن کلیک کنید

۱۳۹۱ خرداد ۷, یکشنبه

بازی سیاست

در دنیای سیاست، خصوصاً از نوع بیمار گونه‌اش، دروغ پردازی و شایعه پراکنی از جمله اقدامات مهره‌های حقیری است، که به ویژه در مورد افرادی که به دنبال آزادی و برابری هستند، انجام میشود. 
شوربختانه در بین مردم از جمله عوام این روش ها حداقل برای مدتی‌ کارآمد است. بدون تردید شما اشخاص زیادی رو سراغ دارید که جز دسته اول یا دوم هستند! به هر حال در این میان من هم از این قاعده مستثنی نبوده ام و حرف های ناروا و تهمت‌های زیادی زده‌اند و نیز حقایق بسیاری را راجع به من کتمان کرده اند ، سعی‌ دارند مرا از پای در آورند ولی‌ آرام ایستاده‌ام و همچنان امید دارم و می‌کوشم برای خردمندی فراگیر، که پیروزی را در پی‌ خواهد داشت...
 برای بزرگنمایی تصویر، روی آن کلیک کنید

یادآور می شوم ؛ کنش سیاسی یا آزادی جویانه من، بنا به دلایلی که به نزدیکانم برمیگردد، پس از شورش سال ۵۷ آغاز شد، وقتی‌ اولین صدمه را از حکومت اسلامی خوردم، فقط ۷ سال داشتم، پس از آن جریان، مسائل به اشکال متعدد ادامه پیدا کرد تا اینکه با ترور ندا، توسط مزدوران رژیم اسلامی به اوج رسید.
البته بهتر است بگویم که همواره فردی مستقل بوده و هستم. هرگز عضو حزب و یا دسته‌ای نبوده‌ام و دنباله رو هیچ گروه و یا خط فکری نیستم. به اندازهٔ وظیفه و مسئولیتی که به عنوان یک ایرانی‌ و انسان بر دوش دارم، تنها تلاشم به منظور تحقق‌ آگاهی‌ و دموکراسی حقیقی‌ برای مردم ایران و جهان است.
 
عقده‌ ثروت، قدرت و شهرت هم سهم آن بیچاره هایی که حاضرند بخاطرش شرف و آدمیّت را زیر پا بگذارند.

کاسپین ماکان
آزاد باد وطن و هم وطن

۱۳۹۰ اسفند ۲۷, شنبه

به یاد دلیران ایران زمین

جاوید نامان؛ آرش رحمانی پور و علی‌ زمانی‌ همسایهٔ من در سیاه چاله اوین، در سلول مجاورم بودند. هر روز پنهانی به هم نگاه می کردیم و بدون کلامی از حفره روی درهای فولادی، با هم حرف می زدیم.
آن روزها مظلومانه و بی‌ هیچ گناهی تنها برای ایجاد وحشت میان مردم، به دست خون آلود رژیم اسلامی، به قتل رسیدند.
یکی از هم سلولی‌هایم موفق شد، در موقعیتی، با این عزیزان وقتی‌ در مسیر رفتن به دادگاه نمایشی بودند، حرف بزند. این دو جوان مثل بسیاری دیگر از هموطنان فقط به جرم آزادی واقعی‌، شجاعت و روشن بینی‌، کشته شدند. مزدوران حکومت خون خوار، به آنها وعده داده بودند؛ که اگر حقایق را کتمان کرده و در اعترافات نمایشی و عوام فریبانه شرکت کنند، زنده می مانند، ولی‌ پس از آن طولی نکشید که وحشت بزدلان و کور دلان اسلامی، از آگاهی‌ و دلیری این وطن دوستان و آزادی جویان واقعی‌، باعث شد تا آنان را به جوخهٔ مرگ بکشانند... اما آن ها در میان ما زنده و جاودان خواهند بود.


کاسپین ماکان



نامه آرش رحمانی پور زندانی اعدام شده:

آرش رحمانی پور زندانی سیاسی است که در بهمن ماه سال گذشته و در سن ۱۸ سالگی به اتهام عضویت در انجمن پادشاهی در زندان اوین اعدام شد. نامبرده در طول بازداشت خود در بند ۲۰۹ زندان اوین اقدام به نوشتن دلنوشته ای نموده است. وی همچنین در آخرین لحظات حیات خود وصیت نامه ای نگاشته است که متن آن را در پایان نامه می توانید مشاهده نمائید.


متن نامه ی آرش رحمانی پور که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به شرح زیر است:

به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد


نمی دونم کِی بود که فهمیدم وظیفه ای دارم و نسبت به اون خاکی که روش قدم می زارم مسئولم؛ فقط می دونم حالا که اسم این خاک و این سرزمین رو می شنوم غم عجیبی که پر از غروره تمام وجودم رو فرا میگیره. غرور رو بیشترمون داریم اما غم برای اینه که حتی ذره ای از وظایفم رو نسبت به کشورم انجام ندادم.

نمی دونم چرا باید این جای تاریخ ایستاده باشم، نمی دونم این خاک تاکی نباید روی آسایش ببینه!!!


به بالای این سالیان دراز 
به ایران نیامد بجز سوز و ساز

ز دشمن بجز آتش و خون نبود 
بجزغرش دیو مجنون نبود


بسوزاند دشمن کتاب مرا 
همه رامش و خُر و خواب مرا

این خاک ماست، همه ی زندگی ماست همه هویت ماست. آرزوم اینه که همه بدونند در مقابل این خاک وظیفه ای دارند.


اما از حق نگذریم. بد جوری اشتباه کردم شاید همین علاقه بیش از حد جلوی چشمام رو گرفت و باعث شد مسیر درست انجام وظیفه رونبینم ولی مطمئن هستم اگه عمری باشه پیداش میکنم، بقول اون قدیس مسیحی: برای هر بنده ای یه چوپان و یک مسیر هست تا به چراگاه حقیقت برسه. این هم مسیر منه که داخلش هستم. درسته که سخته و مشکل درسته که تنهام و یه خرده خسته اما من همه این سختی ها رو برای رسیدن به اون حقیقت طلائی به جون می خرم چون باید وظیفه ام رو انجام بدم.

چو فردا نیاید بلند 
افتاب من و گرز و میدان و افراسیاب

حکایت من حکایت عجیبه که هنوز خودم درکش نکردم شاید توی چند بیت شعر بشه خلاصش کرد.

زان یار دلنوازم شکریست ما شکایت 
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

تصمیم گرفتم حرف هام رو بیشتر با خدای خودم بزنم فکر می کنم فقط اونه که حرف دلم رو میفهمه درسته که همه سختیهای این مسیر رو باید به جون بخرم اما بعضی گله ها رو باید به خود خودش گفت البته شاید یکی هم این نوشته ها رو خوند و فهمید درد ما چیه.

بی مزد بود منت هر خدمتی که کردم 
یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت

من برای عشق به کشورم تلاشی که از دستم بر میاد انجام می دم ولی گله ی من اینجاست که آیا مزد این عشق، گمراهی بود. من به امید کسی یا چیزی فعالیت نمی کردم اما از خدای خودم توقع داشتم کمکم کنه. اما شاید کرده باشد و من ندیده باشم.

رندان تشنه لب را آبی نمی هد کس 
گویی ولی شناسان رفتند ازین ولایت

ما کجا و عشق کجا من فقط لاف عشق می زنم ولی دلم بدجوری میگیره وقتی بین این مردم حتی لاف هم خریداری نداره، دلم بد جوری از درد بی عشقی میگیره.

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا 
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

دلم میگیره وقتی میبینم توی این دیار، عاشقی جرمه، جرمی که مجرمش بی گناه بالای دار میره !!!

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود 
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت


راهم رو گم کردم نه همراهی دارم نه تجربه ای. اما پرم از عطش رسیدن، پر از امید، پر از اعتقاد به هدف . گله ام اینه که چرا راهنماییم نمی کنی خدایا؛ شاید میکنی و باز من نمی بینم.

هرچند بردی آبم روی از درت نتابم جور 
از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

خیلی چیزها از دست دادم و باز هم خواهم داد ولی یه چیز بزرگتری رسیدم و اون اطمینان به هدفم بود با این حال می دونم این مدعی عاشقی هیچ کاری برای کشورش نکرده.

به کوی میکده گریان و سر افکنده روم چرا که شرم همی آیدم زحاصل خویش

هر روز جوونهای این خاک روی زمین میوفتند و غرب و شرق باید دلشون برای اونها بسوزه نمی دونم چند ندا و ترانه باید کشته تا ... ولی امید دارم به جمله ی سروش که گفت: مرگ ترانه موسوی، ترانه مرگ نظام بود.

رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد.
از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است...
خیلی حرف ها دارم که با شما عزیزا بزنم، چی شد، چی به من گذشت، اظهارات من معلول چه عللی بود چیزهایی که توقع نداشتم دیدم و شنیدم و هزار چیز دیگه که شاید باور نکنید چون هنوز خودم هم باور نکردم ولی با این همه نشد ابر و خم از سنگینی بار قفس مارا که این سنگین سبکتر باشد از بال مگس ما را اول از همه یه دنیا شرمندگی دارم برای همتون نیلوفر، جمال، سارا، پیام، خاله ی عزیز و عمه ی عزیز، سحر، بهاره و ... امیدوارم منو ببخشید به خاطر دلتنگی ها و لحظه هایی که پر از غم و دلهره شدید البته بین خودمون بمونه من همچین آدم دلچسبی هم نیستم ولی خوب خاطرات تلخ و شیرین زیادی با هم داشتیم حالا هم هر موقع دلم تنگ میشه سعی می کنم خوابتون رو ببینم.
از همه بیشتر نگران این هستم که عزیز هایی که به خاطر من روز هاشون رو از دست دادند من رو نبخشند می دونم خیلی سخت بود اما وجود شما توی این چهار دیواریها هزار بار روزگار من رو سختر می کرد. راستی زمزمه ی ناراحتی ها رو توی بازجویی ها و بعد از آزادیتون شنیدم ولی بسیار از کسان از من نزد شما بدگوئی کردند و هیچ از انچه گفته اند راست نبود است. و این کسان می توانند بد را خوب و زشت را زیبا جلوه دهند. از کسایی که این بهتانها را باور و گسترانده اند بیشتر باک دارم زیراکه هر کس سخن ایشان را بشنود چنین می پندارد که کسی به این کارها و جستجو ها روزگار می گذرانند خداوندان را باور ندارد. اینان هم پنهانند و هم آشکار اما من نمیتوانم آنان را نزد شما حاضر و سخنهایشان را رد کنم و باید برای دفاع خود باسایه و شیح در آویزم و بدون انکه حریف ظاهر شود به مدافعه و معارضه پردازم. پس ای گرامیان، این نکته را درست بدانید که من با دو دسته از مدعیان طرف هستم: یکی آنان که از دیرگاه از من {...} کرده اند و دیگر آنان که اخیرا من را به محاکمه کشیده اند و تصدیق کنید که در آغاز باید پاسخ مدعیان پیشین را بدهم زیرا که شما هم اول دعاوی انان را شنیده اید و تاثیر سخنان ایشان در ذهن شما بیش از دیگران بوده است. ای گرامیان من برای دفاع خود باید کوشش کنم که در زمانی بسیار اندک بهتانهایی که از مدتی دراز در اذهان شما ریشه دوانده از خاطر شما دور سازم و البته آرزومندم که کوشش من در صورتی که به حال شما و خودم نافع باشد نتیجه بدهد و بی گناهی من روشن گردد ولی در این باب به اشتباه نیستم و می دانم چه کاردشواری در پیش دارم و به هر حال کار خود را به خدا وامیگذارم چون مرد تسلیم بی دفاع به این موج مهاجم نیستم بر حسب تکلیف به مدافعه می پردازم با ان که میدانم این موج مرا با خود خواهد برد. 
پس برگردیم به مبدا این بهتان و سخنانی که ایم همه در مورد من گفته شده و "مدعی" آن را برای جلب من به محاکمه، دست آویز نموده است .
مدعیان پیشین چه می گفتند؟ هرگاه دعاوی ایشان را به صورت ادعانامه در بیاوریم این گونه می شود : آرش گناهکار است بنابر کنجکاوی فضولانه ی {...} خود می خواهد اوضاع آسمان و زمین را دریابد. روش گمراهی پیش گرفته و دیگران را به پیروی آن وا می دارد و به ایشان می آموزد. این است ادعای مدعیان و شما خود در تئاتر سبز آرش را دیدید که مدعی پرواز در هوا و دعاوی پوچ از همین فقرات بود. البته این بدان معنا نیست که من خود را کنار کشیده ام نکند که مدعی این راهم بر من گناه تازه گیرد. می گویند تو آموزگاری می کنی و مزد میگیری، این دروغیست بس بزرگ من چنین هندی را به درهم و دینار نمی فروشم و اساسا در این روزگار کسی را نمی شناسم که لیاقت این مهم را دارا باشد. اما آیا این مدعیان نیستند که این همه را در خود می بیند و جوانان را شهر به شهر می فریبند تا به ایشان بپیوندند و به اصل و ریشه ی خود پشت کنند. ای گرامیان اگر من چنین هنری داشتم بسی سرافراز بودم ولی افسوس که ندارم. اکنون شاید بپرسید که ای آرش پس تو چه می کنی ونسبت ها که به تو می دهند و شایع است از چه روست ؟ زیرا گر همواره مانند همشهریان دیگر بودی هر آینه این چنین سر زبان ها نبودی و آوازه نداشتی.
این سخن به جاست پس می کوشم که آشکارش کنم پس گوش دل و خود فرا دهید. ای گرامیان اقرار میکنم که دانشی دارم که موجب شهرتم شده اما نپندارید که دانشی فراتر از بشر باشد که بالعکس همه باید آن را دارا شوند ولی مدعیان، داعیه دار دانشی هستند فراتر از بشر که من ان را دروغ پنداشتم و این مهم آهنگ بهتان شد. و آن دانش را بخوبی می دانم که پروردگار مرا برای هدفی آفرید و ان چیزی نبود جز ساختن وطن، ساختن ابران بر پایه ی نیک پندار و نیک گفتارو نیک کردار. دیری در این اندیشه بودم و سرانجام بر سر آزمایش امدم و نزد یکی از بزرگان شنیدم که "به عمل کار برآید".
و چون این مسئله بر من آشکار گردید کوشیدم پندار را به کردار آورم و این کار سبب شد مدعیان از من بیزار شوند. ای گرامیان شرم دارم واقع امر را بگویم لیکن ناچارم و می گویم که بیشتر این مردمان بی دانشند و اگر بدانند هم، خود را به سفاهت میزنند. کلمات شیرین از زبان جاری می سازند ولی خود نمی فهمند که چه می گویند و فهمیدم که سبب سرایش و گویش زیبایشان عجیب اهداف پوچ و مادیست. ای گرامیان بدانید که همه ی این دشمنیهای خطرناک و بهتانهای ناروا که متوجه من نمودند سببش همین جستجو و تفتیش و دانشی است که گفتم. چون این مهم را دریافتم، برای مزید پیروی، فرمان خداوند هم رنگ خود را طلب کردم و چون از همشهریان نومید گشتم رو به بیگانه نهادم ولی آن کسان هم، کسان من نبودند. این وظیفه چنان مرا گرفتار ساخت که خود را فراموش کرده و چون در این عبادت خدا فرو رفتم روزگارم به سختی گرایید و به اینجا رسیدم. حال به مدعیان امروز بپردازم و دعاوی را به ادعا در آوریم میگویند آرش گناهکار است چون جوانی فاسد است و به خداوندان این کشور اعتقاد ندارد و خداوندان نو بجای آن میگذارد و اینک دعاوی را یک به یک در نظر بگیریم: من جوانی فاسدم چون گناهانی دارم. ای گرامیان من می گویم گناهکار مدعی است که امور جدی را سرسری می گیرد و بدون وجدان تاریخ مارا به زیر سوال می برد و چنان می نماید که به بعضی امور اعتنای تام دارد در صورتی هرگز عنایتی به آن نداشته، می پندارد با ماست اما با بیگانه دشمنی؛ دوستی می کند. میپندارد از ماست اما به تاریخ من ریشخند می زند. ایا این ریشخند گناه نیست که در خور سزا باشد.
شاید کسی بگوید ای آرش آیا شرمگین نیستی که در دنیا چنان زندگی کردی که جان خود را به خطر انداختی؟ در جواب به معترض خواهم گفت اشتباه در این است که اندیشه مرگ و زندگی نزد تو اهمیت دارد ولی چنین نیست و تنها چیزی که شخص باید نگران آن باشد این است که آنچه میکند درست است یا نا درست و حقیقت است یا باطل و ارزش است یا ... و گرنه تمام دلاورانی که در عرصه دفاع از این مرز جنگیدند از سفیهان بوده اند. ای گرامیان این اصلی مسلم است در نزد من که اگر کسی به حقیقتی شریف دست یابدکه در آن پایمرد باشد. نه از مرگ باندیشد و نه از خطر هراسد و شرافت را فدای سلامت نکند که اگر من جز این می کردم گناهکار بودم و خواه به هر شکلی که به حقیقتی برسم هرگز روش خود را تغییر نخواهم داد اگر چه هزار بار به عرصه ی هلاک در آیم. پس ای قضات ظلم، از مرگ من امیدوار و هراسناک باشید که پس از این خداوند هیچ گاه رحمت را بر طالب حق قطع نمی کند.

آنچه اکنون برای من پیش آمده از تصادف و اتفاق نیست و یقین دارم خیر من در این است که حتی دیگر زنده نمانم و از همه اندیشه های دنیا آسوده شوم. با آنکه میدانم مدعی هدف خیر نداشت و قصد آزارم داشت از آن گله مند نیستم چون در مقام گله نیست. اما از شما گرامیان درخواست دارم: "ایران را فراموش نکنید و آن را افضل بدانید بر نفع خود." 
نمی دانم اینک شاید و شاید وقت آن رسیده که از یکدیگر جدا شویم من آهنگ مردن کنم و شما در فکر زندگی باشید اما کدام یک بهره مند تریم جز خداوند هیچ کس آگاه نیست.
اگر این آخرین تیر من برای دفاع از ایران است بدانید که آرش جان خود درتیر کرد و آن را خواهدش افکند.

۸۸/۸/۱۰
اوین ۲۰۹ سلول ۱۲۱



متن وصیت نامه آرش رحمانی پور که ۱۰ دقیقه قبل از اعدام نوشته است:

به نام دوست
چیزی به پایان نمانده است.
پدر و مادر واژه های بود که زیباییش آرامم می کرد اما من ارزش این زیبایی را نتوانستم به خوبی درک کنم ولی افتخارم وجود انها بود.
نماز – روزه – و دیگر حقوق دینی که به گردن داشتم و تازه با آن اخت شده بودم را به خدا می سپارم.
واما ایران – من افتخارم این است که ایرانی بودم و برای ایران گردنم زبری طناب دار را حس کرد.
در مورد نظام اسلامی حاکم چیزی نمی گویم چون حکایت عجیبی خواهد بود اگر زمانی کسی این نوشته را خواند:


تن کشته و گریه ی دوستان به از زنده و خنده ی دشمنان
مرا آر(عار) ابد از ان زندگی که سالار باشم کنم بندگی


آرش رحمان پور

۱۳۹۰ بهمن ۳, دوشنبه

گوشه هایی از سابقه حرفه ای کاسپین ماکان در ایران، پیش از سال ۱۳۸۸ - بخش اول

برای آنانی که سابقه و تجربه مرا نادیده می گیرند!

بسیاری از هنرمندان، اصحاب رسانه و فرهنگ دوستان در ایران با آثار بنده آشنایی کاملی دارند؛ چراکه در حوزه تاریخ، طبیعت و فرهنگ، فعالیت های بسیاری در انتشار کتاب، نوشتن مقالات، عکسبرداری حرفه ای، تحقیق و ساخت فیلم های مستند داشته ام و در این رابطه اطلاعات بسیاری در سایت ها و روزنامه ها انتشار یافته بود.

اما پس از کشته شدن ندا توسط مزدوران رژیم اسلامی و بعد از آن، دستگیری و انتقال من به اوین، عوامل حکومت در اولین اقدام برای مقابله با من، تمام اطلاعات درج شده در مورد آثار و فعالیت هایم، همچنین سخنرانی ها و گفت و گوهایم را از روی سایت ها و خبرگزاری ها حذف کردند.

ولی به همت دوستانی شجاع، بخشی از صفحات چاپ شده را، جمع آوری و به مرور از این طریق منتشر خواهم کرد.


کاسپین ماکان




روزنامه کارگزاران - به مناسبت نمایشگاه عکس های کاسپین ماکان از قونیه




گفت و گوی کوتاه روزنامه سرمایه با کاسپین ماکان





روزنامه ایران - گفت و گوی اختصاصی - آبشاری از رنگ
(نمایشگاه انفرادی عکس از کاسپین ماکان)




کاسپین ماکان - تهران امروز - مولانا، هدیه ای که ایران به جهان داد
(مقاله ای منتقدانه به برخورد حکومت با مولوی)




کاسپین ماکان - هفته نامه تخصصی آساره

سرمقاله ای بر علیه عملکرد دولت احمدی نژاد




عکسِ منتخبِ روزنامه همشهری - کاسپین ماکان