جستجوی این وبلاگ

‏نمایش پست‌ها با برچسب ندا آقاسلطان، شعری برای ندا آقاسلطان،کاسپین ماکان،فریب سبز و سکوت،عکس تازه منتشر شده از تظاهرات ۲۷ خرداد. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب ندا آقاسلطان، شعری برای ندا آقاسلطان،کاسپین ماکان،فریب سبز و سکوت،عکس تازه منتشر شده از تظاهرات ۲۷ خرداد. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۱ بهمن ۶, جمعه

پژواک جانم

"پژواک جانم"

سرباز ایران زمینم،
یکی از هزاران بابکان در خاک پاکم
سرشتم مهرورزی،
پیشه ام دانش اندوزی
دوست داشتم مادر باشم،
تا به هنگام زاد فرزند،
به جای قتل جاندار، درخت بکارم
و به کودکم،
به جای تحمیل دین، خرد بیاموزم
ولی‌ به شوقِ وطن و در پی رهایی،
فریادی در گلو، حبس داشتم،
که پاسداشت وطن را،
به آرزوهایم ترجیح دادم
پس با شما همرزم و همراه گشتم

آیا هنوز به یاد دارید مرا؟
وقتی در جمعتان،
گلوله سُربیِ بی خردان،
قلبم را نشانه رفت و چهره ام را غرق به خون کرد؟
در آن گاه، درد را فرو خوردم
تا مبادا نظاره گرانم
از سر وحشت،
میدان را به دشمن سپارند
مرگ را در آغوش کشیدم
تا نهال آزادی جاوید ماند
و با واپسین سوی بینایی،
چشم به گام‌هایتان دوختم

در صباحی گذرا،
همگرا و هم پیمان بودید
دست به دست هم،
یکصدا و هم نفس،
فریاد بودید
اما در درنگی،
سبز و فریب و سکوت،
گسست پیوند سرختان
با وعده آذر و بهمن،
خانه نشینتان کردن
رسمِ آنان مکر است،
اشکالتان باور...

خاطرتان هست ضجه های مادرم؟
مویه خواهرم؟
رنج معشوقم،
فغان یاران،
اندوه جهان را؟

ندیدید اشکِ اشکان،
مرگِ کیوان،
گور گمنامان،
جوان در زندان،
سرِ خونینِ شبنم و شهرام را؟
هزاران پیکرِ در هم تکیده را چطور؟
پیام فرزاد را خواندید؟
شنیدید ندایم، پژواک جانم؟

مامِ میهن به ستوه آمده
گاهِ رهایی به سر آمده
برخیزید و باز ستانید میهن
ز چنگال و دندانِ اهریمن
برانید دشمن
ز کوی و برزن


کاسپین ماکان
زمستان ۱۳۹۱