جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۱ مرداد ۲۰, جمعه

حجاب، توهین به زنان و مردان!

[حجاب] عبارت است از [اتهام به مردان]، که به محکومیت و [اشد مجازات برای زنان] منتهی می شود!
در نتیجه [حجاب]، [توهین] مستقیم به مردان و نهایت بی عدالتی نسبت به زنان است...!
کاسپین ماکان


حجاب، دروغی بیش نیست!

[حجاب] مانند دیگر لایه ها و بخش های ادیان، به ویژه [مجموعه قوانین ضد انسلانی اسلام]، دروغی بیش نیست! 
در [دمکراسی]، [دروغ] جایگاهی نداشته و هرگز پروش نمی یابد، [روشنگری] یکی از پایه های دمکراسی محسوب شده که از حمله وظایف [افراد دمکرات]، برای پدید آوردن یک [جامعه دمکراتیک] است...
کاسپین ماکان


حجاب، اتهام مردان، محکومیت زنان

با توجه به ماه‌های پایانی دولت دهم، حکومت اسلامی برای پایداری بیشتر، دوباره محتاج رأی مردم خواهد بود. پس در اندیشهٔ ساز و کاری دیگر است، تا به ویژه ذهن جوانان شتاب زده را اسیر و منحرف کرده تا به اهداف ضّد انسانی‌ و ضّد میهنی خود که برآیندِ چپاولِ ثروت‌های ملی‌ است، بپردازد.
از سال ۱۳۵۷ تا سال ۱۳۸۸ یعنی افزون بر سه‌ دهه، متأسفانه فریب دادن مردم، برای رژیم، با وجود جنگی که به راه انداخته بود و نیز رشد باورهای ابلهانه مذهبی‌، کار چندان سختی نبود. حتما خیلی‌‌ها به یاد می‌آورند که تا قبل از دورهٔ آخوند محمد خاتمی، گاهی برای جذب مردم به پای صندوق‌های رأی، حتا با اعلام چند کوپنِ پی‌ در پی‌ و یا افتتاح تعدادی پروژهٔ نیمه کاره، به اصطلاح، موفق به حضور ملت، در صحنه می‌شدند. در دورهٔ هفتم که مردم به ستوه آمده بودند و از طرفی‌ حکومت به واسطه عملیات‌های تروریستی برون مرزی، دخالت‌ها و تهدید‌ها در منطقه، وجه سیاسی بسیار نامناسبی را در دنیا به خود گرفته بود، این جانیان از حیله‌هایی‌ به نام تشکیل دولت اصلاحات برای فرو کشیدن خشم مردم، در داخل و طرح دروغین گفتگوی تمدن ها، در فراسوی مرزها برای سر پوش گذاشتن بر نقض گسترده حقوق بشر، بهره گرفتند، که شوربختانه عملی‌ هم شد.

اما سال ۸۸ وضع کمی‌ متفاوت بود، پس مجبور بودند از روش‌های تازه تری مثل تأیید صلاحیت و رقابت میر حسین موسوی به عنوان گنجشکک اشی مشی‌ با حوضی‌ سبز رنگ و خلاصه چند شب آزاد‌ی سطحی و ابتدایی دادن، که باعث تحریک جوانان میشد، سود جویند تا ماجرا را به مرحله‌ای که میخواهند، برسانند، یعنی "افزایش تعداد رأی دهندگان به حکومت اسلامی"... .
البته صرف نظر از انتخاب کاندیدای مورد نظر ملت، که در حقیقت، فرق چندانی هم نداشت، چرا که حکومت تبهکار اسلامی در راس دولت قرار دارد، بنابراین فرد یک مهره است، حال به فرض محال که نیک‌ باشد، مانند عروسکی میماند فاقد مغز، که سیستم آن را هدایت می‌کند. بدیهیست وقتی‌ خواست مردم جامعه در برابر رهبر یا ولایت مطلقهٔ فقیه بی‌ اعتبار باشد، مسلما دولت، فرمایشی و نمایشی تشکیل میشود. در حقیقت این ساده لوحی صِرف است که افراد جامعه‌ای با داشتن حکومت ولایتی، سی‌ سال، هر بار به امید بهتر شدن اوضاع، بین بد و بدتر یکی‌ را انتخاب کرده و به شکل خودکار رژیم را حمایت کنند! این نکته جای کمی‌ تامل دارد!

به هر جهت تردیدی نیست که به زودی شرایط برای دستگاه حکومتی، کمی‌ پیچیده تر شود. با گذشت ۳ سال از تمام تلخی‌ ها، فشار‌ها و ناکامی ها، امروز جوانان بیشتری نسبت به دو نکته که عبارتند از؛ حقوق خویش و فریبکاری‌های حکومت، آگاه شده‌اند به همین منظور عوامل حکومتی با استفاده از بازوان خود، یعنی "اصلاح طلبان" که من آنها را "فرصت طلبان" خطاب می‌کنم، برای جذب مردم، مقاصد شوم دیگری را در پیش گرفته اند، از جمله "حجاب اختیاری"، که از موضوعات حساس و در عین حال مورد پسند جوانتر‌ها به شمار میرود. با وجود اینکه پوشش‌های غیر عادی و بیجا، خود از مهمترین راه‌های سرکوب زنان است، همچنین یکی‌ از دلایل موثر در عدم برابری و تبعیض جنسیتی محسوب میشود، با این حال طرح این مسئله ''حجاب اختیاری'' از طرف حکومت و توسط بخشی از اپوزیسیون که ساخته و پرداخته حاکمیت است، تنها ترفند تازه ایست تا ضمن سرگرم کردن جوانان نسبت به موضوع و بازی گرفتن چند مهره جدید، در نهایت مشروعیت و بقای بیشتری به دستگاه ضّد بشری خود ببخشند!

اساسا حجاب، یک الزامیست برای زنان، در مقابل مردان! در چنین ایدئولوژی مردان، خطا کار و مجرم شناخته میشوند. اما به جان آنان، این زنان هستند که به اشد مجازات می رسند.
به زبان ساده تر می‌توان گفت؛ حجاب، محکومیتِ زندان برای زنان به لحاظ اتهامی است که به مردان وارد میشود، پس حجاب اوج بی‌ عدالتی نسبت به زنان و توهین مستقیم به مردان است. حال حتا اختیاری نامیدن آن، تنها واپس گرایی و بی خردی محض بوده و شیوهٔ دیگری برای نشر جهالت است. مهم تر آنکه عدم یا اختیاری بودن آن به طور کلی‌ با اساس قوانین اسلامی که تغییر ناپذیر است، تناقض شدید دارد. بنابراین به سادگی‌ می‌توان دریافت که مطرح کردن پوشش اختیاری، صرفاً یک استراتژی بوده که بی‌ شک، تاریخِ مصرف خواهد داشت. مثل تمام وعده‌های سردمداران رژیم اسلامی، که اندک زمانی‌ پس از رسیدن به هدف، فراموش میگردد، و گاه بازگو کردن آن جرم قلمداد میشود! حجاب اختیاری هرگز نمی‌تواند گرانی، فقر، فحشا، دزدی، بیماری و بیشمار مشکلات عمده که مسبب آنها خود حکومت است، را از بین ببرد.
مردم ایران نباید بیش از ۳۳ سال جنایات اسلامی را از یاد ببرند. کشتار خادمان راستین به ایران در آغاز انقلاب جاهلان، سوزاندن مردم در سینما رکس آبادان، قتل عام هم وطنان در کردستان، اعدام صد‌ها آزادی خواه در جریان کودتای شاهرخی، شکنجه، تجاوز و کشتار ده‌ها هزار زندانی سیاسی یا عقیدتی‌، به خاک و خون کشیدن صد‌ها هزار تن‌ از مردم در ایجاد توطئه جنگ با عراق، آسیب‌های غیر قابل جبران یا مرگ سالانه هزاران نفر به خاطر بی‌ کفایتی در مدیریت، نارسایی‌ها و انواع فشار‌ها در جامعه و موارد بی‌انتها که فقط گوشه‌ای از ابتکارات و افتخارات رهبران اسلامیست. در این جا این پرسش به میان می‌‌آید که چگونه می‌توان از این همه فجایع و ویرانی گذشت و در برابر آن سکوت اختیار کرد...!؟
اینک بایستی همگان خود را مجهز به سپر خردمندی کنیم، که من آنرا پیش از این "رزم نوین" نامیدم. خرد برترین راهیست که سرانجام دشمن را به زانو در خواهد آورد و به طور قطع، رزمی که با تکیه بر نیروی اندیشه راه گشاید، بهای کمتری می‌پردازند.
امید است تا ایرانیان به خصوص جوانان از هم اکنون ضمن تحریم انتصابات، در مسیر راه ده‌ها هزار نفر ایرانی‌ که با شجاعت و روشن بینی‌ برای آزادی و بازستانی میهن، جان سپرده اند، گام بردارند و "نه" به حکومت اسلامی را بانگ سر دهند.

زنده باد هوشیاراشن، یاران

کاسپین ماکان
تیر ماه ۱۳۹۱





۱۳۹۱ مرداد ۵, پنجشنبه

پلی برای ویرانی

مسئله اجرای طرح های بی اساس که غالبا بدون تحقیقات لازم و بدون دخالت دانش در حاکمیت فعلی ایران، انجام می شود، هرگز تازگی ندارد.


این دسته از اقدامات اصولا صرف نظر از خسارت های هنگفت اقتصادی، سلامت افراد را به مخاطره انداخته و هم چنین ضررهای غیر قابل جبرانی به محیط زیست وارد می‌سازد
در این میان اشاره ای دارم به دریاچه رضاییه(ارومیه)، که در نوع خود بی نظیر است ولی همانطور که می دانید، به دلیل خطاهای انسانی، رو به نابودی قرار گرفته است. 
یکی از این موارد ایجاد پل میانگذر دریاچه رضاییه به نام کلانتری است. که به نوبه خود از جمله طرح های نسنجیده دولت محمود احمدی نژاد به حساب می آید.

این پل و بزرگراه، ۱۷۰۹ متر طول دارد که ۱۲۷۶ متر آن در داخل آب اجرا شده است.
در حالیکه کارشناسان و زیست‌شناسان بسیاری با اجرای این پروژه بر روی دریاچه مخالفت شدید داشتند، سرانجام پس از چند سال تخریب و آلودگی‌ محیط زیست، فاز اول آن در آبان ماه ۱۳۷۸ به پایان رسید.
هرچند که این پل با هدف اتصال بین آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی صورت گرفته، اما این روش یعنی زوال برای دریاچه رضائیه، و صدمه زدن به جان هزاران انسان و از بین بردن جانوران، هرگز ایده عاقلانه ای به شمار نمی رود. 
طراحان و مجریان این پروژه می توانستند این مسیر کمتر از دو کیلومتری را از طریق تونل یا روش های دیگر به اجرا درآورند.
به عنوان مثال: سال ها پیش برای اتصال بین فرانسه و انگلیس تونلی به نام مانش، در زیر دریا، به طول پنجاه و دو کیلومتر ساخته شد که این دو کشور را به هم مرتبط کرد یا پل معلقِ سان فرانسیسکو در ایالات متحده آمریکا با طول بیش از ۱۳۰۰ متر که این شهر را به شمال کالیفرنیا متصل می کند.
اکنون با توجه به خشک شدن بخش اعظم دریاچه رضائیه، می‌توان به صراحت گفت؛ یکی‌ از دلایل اختلال در اکوسیستم منطقه و از بین رفتن تدریجی دریاچه، این اقدام ویران ساز حکومت بیخردان اسلامی است.


کاسپین ماکان
تیر ماه ۱۳۹۱







۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه

سیاست مرغی!

سیاست مرغی!

در سال ۱۳۵۷، نخستین و یکی‌ از مهم ترین سیاست‌های رهبران اسلامی، این بود که مردم را گرسنه و محتاج به حتی نیاز‌های ساده و اولیه از جمله مواد غذایی نگاه دارند! سپس همان مایحتاج مردم که حق آن ها بود را به سختی، با دفترچه بسیج و کوپن و ایجاد صف‌های طولانی، در اختیارشان می گذاشتند. در واقع این راهکار، روش موثری بود تا قبل از هرچیز مردم را سرگرم و گرفتار روزمره گی کنند تا به سادگی بتوانند ذهن آن ها را در مورد مسائل مختلف کنترل کنند و بعد از آن با دادن بخش کوچکی از حق مردم، وانمود می کردند که با آن ها هستند و به این ترتیب خود را در کنار مردم جا می کردند.
اما امروز، در سال ۱۳۹۱ بار دیگر دولت و حکومت اسلامی برگی از تاریخ را تکرار می‌کند!
با وجود منابع سرشار و ثروت‌های ملی‌ فراوان، این رژیمِ پرمدعا در کنار تمام فشار‌ها چنان از نظر اقتصادی مردم را زیر فشار قرار داده است که خوردن گوشت و مرغ به یک رویا و زندگی‌ تجملی مبدل گردیده است! 

به نظر نمی رسد پرورش و تولید مرغ، سخت تر از فعالیت‌های هستهٔ‌ای و ساخت بمب اتم باشد! 














به ویژه با وجود این همه نیروهای مخلص بسیجی‌ و هوادار اسلام و مسلمین که می توانند آستین همت بالازده و برای مردمی که همیشه دم از حمایت از آنان را زده اند، به جای نشستن پای صفحات فیس بوک برای جاسوسی، شایعه پراکنی برای چند روز پایداری بیشتر حکومت، به پرورش مرغ و دام بپردازند! در ضمن نباید هم پیالگی روشن بعضی از کشورها نظیر چین و روسیه را نادیده گرفت. حتما آن ها می توانند مرغ و تخم مرغ اتمی تولید کنند.

نکته قابل توجه دیگر اینکه، کمبود مرغ در ایران هیچ ربطی به تحریم های اقتصادی ندارد.









حقیقت این است که وقتی دغدغه اعضای یک جامعه، غمِ نان باشد، آنگاه می توان مردم را با نشان دادن تکه نانی به این سوی و آن سو هدایت کرد. 






در چنین شرایطی افراد آن جامعه حتی اگر بخواهند هم، دیگر رمقی برای نبرد و بیرون آمدن از این وضع را نخواهند داشت. بنابراین تنها راه رهایی از همه این فشارها، تحقق آزادی، رفاه و امنیت در کشور، به طور مسلم، آگاهیست و این آگاهی سرانجام باعث فروپاشی حکومت مستبدان اسلامی می شود.






آزادی میهنم آرزوست...






کاسپین ماکان


تیرماه ۱۳۹۱


























۱۳۹۱ تیر ۱۸, یکشنبه

گوشه ای از سابقه حرفه ای کاسپین ماکان در ایران، پیش از سال ۱۳۸۸ - بخش دوم

گفت و گویی کوتاه با کاسپین ماکان در مستند مولانا

در مستند مولانا که توسط برنامه هنر، فرهنگ و ادب شبکه ۲ سیما تهیه شده است، در استادیوی فیلمسازی کاسپین ماکان، گفت و گوی کوتاهی را در رابطه با مولانا با او انجام می دهند.

تهیه شده در شبکه ۲ صدا و سیما تابستان ۱۳۸۶

۱۳۹۱ تیر ۹, جمعه

"بد و بدتر"

"بد و بدتر"

آقای میر حسین موسوی در سال ۸۸ از بیش از دوهزار نفر، به عنوان یکی‌ از چهار کاندید دهمین دورهٔ ریاست به اصطلاح جمهوری، به خاطر حداقل هشت سال خدمات فراوان و خالصانه به حکومت اسلامی، پذیرفته شد!
چگونه است که مردمی با وجود بیش از سه دهه فریب خوردن، همچنان به دنبال بی خردترین، تبهکارترین و جنایتکارترین‌ها می دوند...!؟

با یک نگاه عمیق تر می‌توان به صراحت گفت:
عده زیادی نادانسته به خواست سیه فکران و کوته فکران، عمل کردند و گفتند؛ خوب، بهتر است بین، "بد و بدتر"، "بد" را انتخاب کنیم! اما به فکرشان نرسید که بین "بد و بدتر" هیچ کدام را نخواهند!
در آن صورت اگر فریادشان به جای "یک یا حسین، تا میر حسین"، " نه به حکومت اسلامی " بود و به جای علامت‌های سبز اسلامی، درفش ایران زمین را با همگرائی بالا می‌بردند، امروز برای رسیدن به آزادی، ده‌ها گام به جلو بودیم و شاید پیروزی را با پرداخت بهای کمتری، پیش روی داشتیم...









کاسپین ماکان









۱۳۹۱ تیر ۵, دوشنبه

مصاحبه اختصاصی با کاسپین ماکان به مناسبت سومین سالگرد کشته شدن ندا آقاسلطان

گفت و گوی اختصاصی هومن شریفی یکی از فعالین سیاسی با کاسپین ماکان، کنشگر سیاسی و فعال حقوق بشر.
توجه به سومین سالگرد جنبش آزادی خواهی مردم ایران و کشته شدن بسیاری از مبارزان راه آزادی، بهانه ایست تا اشاره ای به یکی از نمادهای حق جویانه زنان ایران زمین داشته باشیم: ندا آقاسلطان.
دختری که اگرچه گرایش سیاسی به جناح های حکومتی ایران نداشت، و حتی در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ شرکت نکرده بود، اما در اعتراضات خیابانی خرداد ۸۸ برای احقاق حقوق انسانی ملت ایران و اعتراض به ظلم و ستم، به خیابان آمد و هدف گلوله عوامل سرکوبگر حکومت اسلامی قرار گرفت. گرچه رسانه های وابسته به رژیم و برخی اصلاح طلبان سعی کرده اند چهره اصلی ندا آقاسلطان را مخدوش و در صورت امکان مصادره به مطلوب کنند، اما نامزد ندا، کاسپین ماکان که خود روزنامه نگار و فیلمساز بوده، با به خطر انداختن جان خود، موفق شد تا مانعِ رسیدن آنان به اهداف فریبکارانه شان شود و چهره حقیقی ندا را نمایان ساخته و حرف های او را به گوش جهانیان برساند. در گفت و گویی با کاسپین ماکان که به مناسبت سومین سالروز کشته شدن ندا آقاسلطان انجام شد، سعی کردیم حرف هایی ناگفته را از زندگی ندا و نگاه او به دنیا و مسائل جامعه ایران بازگو کنیم.

پرسشگر: آقای ماکان، پس از کشته شدن ندا شما اولین کسی بودید که تصاویر ندا را برای معرفی به مردم جهان منتشر کرده و اخبار و حقایق راجع به این جنایت را در رسانه های بین المللی فاش کردید. و بسیاری از ناگفته های زندگی ندا را از زبان شما شنیده ایم. در این فرصت می خواهیم، از دیدگاه ندا نسبت به اجحاف حکومت ایران درباره زنان و دختران ایرانی بدانیم؛ که به نظر می رسد یکی از مهم ترین انگیزه های او برای پیوستن به مبارزات حق طلبانه ملت ایران بوده است و با توجه به رابطه نزدیک شما و ندا، لطفاً به شکل کامل تری برای ما از دیدگاه های ندا بگویید.

کاسپین ماکان: درباره حقوق زنان در جامعه، ندا کمی پا فراتر می گذاشت و اصولاً هیچ مرز و تفاوتی بین زن و مرد قائل نبود. او معتقد بود همه اقشار مردم، زن و مرد، کوچک و بزرگ در زیر قوانین نا به خردانه و بدوی حکومت شانه خم کرده اند. ندا نیز از این قاعده مستثنی نبود و صدمات بسیاری بر زندگی شخصی اش وارد شد. از جمله آن ها، انصراف از تحصیل که به ناچار به خاطر فشارهای مضاعف در محیط دانشگاه و خارج از آن صورت پذیرفت و یا مسائل خصوصی تر که در تجربه اول زندگی مشترکش به میان آمد را می توان نام برد.
دغدغه او احقاق حقوق مردم، فارغ از جنسیت آن ها بود. این اندیشه ندا را، ما در عمل به وضوح شاهد بودیم. او همانند بسیاری از دختران و زنان دیگر همگام با مردان و حتی شجاعانه تر با فریادی رسا به مخالفت با رژیم انسان ستیز پرداخت تا جایی که دلیرانه مقابل گلوله دشمن قرار گرفت. و در این راه از عشق، زندگی و حتی جانش گذشت.

پرسشگر: ببخشید که آن روزهای تلخ را برای شما یادآوری می کنم. بلافاصله پس از قتل ندا، شما از اولین مصاحبه های خود تا کنون بارها به اینکه ندا رای نداده بود اشاره کرده اید. اصولاً دیدگاه ندا در مورد عدم شرکت در انتخابات و تحریم آن چه بود؟

کاسپین ماکان: اجازه بدهید که یکبار دیگر به طور واضح و روشن بگویم که ندا نه تنها در انتخابات نمایشی 88 ، بلکه در هیچ انتخابات دیگری نیز شرکت نکرده بود و با افتخار می گفت: که هیچ وقت رای نداده و شناسنامه اش پاک است. و البته پاک باقی ماند.
ندا در حقیقت انتخابات را تحریم کرده بود. استدلالش این بود: که از میان بیش از 2 هزار نفر، 4 نفر از عوامل با سابقه تبهکارانه و جنایتکارانه رژیم، از سوی حاکمیت اسلامی برای نامزدی در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری مورد تایید قرار گرفته اند. به عبارتی دیگر این افراد نمایندگان مورد اعتماد رژیم اسلامی هستند؛ بنابراین رای ما به هریک از این افراد، در حقیقت خیانتِ به خود ماست؛ که باعث بقای بیشتر رژیم و طبعاً تحملِ فشار و خفقان گسترده خواهد بود. پس چه فرقی دارد که ما به کدامیک از آن ها رای دهیم. آنان فقط مهره های یک بازی هستند که سیستم حکومت اسلامی آن ها را به هر سو که می خواهد، حرکت می دهد. ندا، حکومت اسلامی را بی اساس می دانست و مشکلات و معضلات متعدد در جامعه را از سوی آن پنداشته و باور داشت که سیستم رژیم اسلامی که منشاء تمامی مشکلات مردم است، بایستی از بین برود.
به هر شکل پس از اعلام نتایج و تقلب در انتخابات، ندا از همان روز نخست یعنی شنبه بیست و یکم خرداد ماه به جمع معترضان و مخالفان پیوست. البته نه به دنبال رای از دست رفته. بلکه زمینه را مساعد دید برای مخالفت با رژیم ضّد انسانیِ اسلامی. و این همان چیزی بود که همیشه انتظار داشت.
 
پرسشگر: از آغاز دهه 80 شمسی، ما در ایران شاهد رشد فعالیت های مدنی و تشکل یافتن زنان برای تغییر مناسبات ناعادلانه اجتماعی بوده ایم. پژوهشگران اجتماعی بعضاً با عنوان گذار به جامعه مدنی از آن یاد کرده اند. طی دو سال گذشته در میان آنچه که شما از ندا روایت کرده اید، دیدگاه ندا نسبت به مبارزات مدنی زنان یکی از نقاطی بوده که کمتر مورد اشاره قرار گرفته است. آیا ندا شخصاً فعالیت و تلاشی در حوزه جامعه مدنی و پویش زنان داشت؟

کاسپین ماکان: ندا هیچ گونه فعالیت رسمی و جدی سیاسی و مدنی نداشت، به این دلیل که هنوز، در موقعیت و شرایط مناسبی برای آن قرار نگرفته بود. اما موضوع دیگری که حائظ اهمیت بود این است که ندا همیشه می گفت: این ما هستیم که باعث ایجاد این همه نابرابری و بی عدالتی می شویم. به این منظور که مظلوم، ظالم را می پروراند. به همین دلیل همواره به دنبال راه حل های کاربردی بود. با این حال فکر میکنم او به اندازه صدها فعال سیاسی و مدنی توانست اثری عمیق در میان نه تنها مردمِ ایران، بلکه بسیاری از مردم جهان بگذارد. ندا آگاهانه با تقدیم جانش بی اغراق بزرگ ترین پیام برابری، آزادی و صلح را به ارمغان آورد. اما برای توضیح بیشتر، همان گونه که پیش از این اشاره کردم، وی باور داشت که همه مردم، زنان و مردان بایستی مسئولیت پذیر بوده و نسبت به حقوق پایمال شده خود، به پا خیزند. وقتی عده ای از مردم برای اعتراض به حاکمیت اسلامی به خیابان ها آمدند، بی درنگ ندا، در کنار آنان قرار گرفت و از همان زمان بود که نتیجه اندیشه و تفکرش را به مرحله عمل رساند. و بسیار فعالانه و در عین حال همانند یک سرباز بی باک برای دفاع از حقوق انسانی خود به مردم در مقابل مزدوران حکومتی ایستادگی کرد.
رفتار ستایش آمیز ندا برای آزادی، نمونه روشنی از اندیشه دختران و زنان ایران زمین است، که شوربختانه این دسته از هم وطنان بیش از مردان دچار صدمات ناشی از قوانین ضدّ بشری حکومت اسلامی قرار گرفته اند. می خواهم در این باره به نکته ای اشاره کنم که هرگز در مورد آن تا به حال صحبتی نکرده بودم. و آن اینکه؛ ندا برای اعتراض به حقوق نابرابر میانِ زنان و مردان در بیش از 90 درصد اوقات بدون هیچ پوششی بر روی سرش رانندگی می کرد و از همه مهم تر، در بسیاری از مواقع که در اعتراضات و درگیری ها شرکت داشت، پارچه روی موهایش را از سرش بر می داشت و در آن زمان که بسیاری، سکوت اختیار کرده و یا در نهایت شعار یک یا حسین تا میرحسین می دادند، او فریاد مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر حکومت اسلامی سر می داد.
و این حرکت خشم مزدوران رژیم را برانگیخت و دستور قتل وی با برنامه ریزی قبلی صادر شد.

پرسشگر: منظور شما این است که ندا، به نشانه اعتراض در درگیری ها، کشف حجاب می کرد؟
 
کاسپین ماکان: بله. دقیقاً همین کار را می کرد. البته من با او به تظاهرات نمی رفتم. ولی ندا همه اتفاقات را با جزئیات برایم تعریف می کرد.

پرسشگر: بله موافقم. به جرات می توان گفت ندا آقاسلطان در راهی که برای مبارزه با حکومت ایران پیمود، امروز سرمشق بسیاری از مبارزین راه آزادی قرار گرفته است. و مظلومیت ندا وجدان های بیدار بسیاری را در داخل و خارج از ایران تحت تاثیر قرار داده است. و حتی شاید احساس مسئولیت در مقابل خون ندا و کشته شدگان حوادث سه سال گذشته یکی از دلایلیست که باعث شد برخی فعالین سیاسی نزدیک به حکومت ایران نیز به عنوان مثال انتخابات مجلس نهم را تحریم کنند و این نشان از تاثیرات وی دارد.
به عنوان آخرین سوال، به نظر شما اگر امروز ندا زنده بود، با توجه به شرایط کشور چه خواسته ای از فعالین جنبش آزادی خواهی مردم داشت؟

کاسپین ماکان: شاید شما تصدیق می فرمایید که ندا و نداها هرگز نرفته اند و میان ما جاودان شده اند. به خواسته های ندا قبلاً اشاره کرده ام. پس خواسته او برقراری عدالت و دمکراسی حقیقی برای همگان است. خالی از لطف نیست که برای مخاطبان شما بگویم؛ که ندا با اینکه تقریباً یکسال در دانشگاه، در رشته الاهیات تحصیل می کرد، به هیچ دین و مذهبی اعتقاد نداشت. ضمن اینکه به پیروان مذاهب و ادیان احترام می گذاشت، اما به شدت مخالف هر نوع مداخله مکاتب دینی در جامعه بود. بنابراین یکی از مهم ترین خواسته های وی تلاش برای داشتن یک جامعه سکولار و دمکرات برای ایران بود.

با سپاس از همراهیتان
منبع: پارس دیلی نیوز

۱۳۹۱ خرداد ۲۸, یکشنبه

سرزمینم را باز می ستانم...

سرزمینم را باز می‌‌ستانم
 
به مناسبت سومین یاد واره رستاخیز و کشته شدن سمبل شجاعت و آزادی خواهی مردم ایران،‌ جاوید نام “ندا آقاسلطان”، مراسم نکو داشت ویژه‌ای برگزار میشود. در ضمن این برنامه به بررسی چگونگی ادامه حاکمیت ننگین و مستبد اسلامی می‌پردازد. همچنین شامل سخنرانی‌، جلسهٔ پرسش و پاسخ پخش ویدئو کلیپ، موسیقی‌ زنده و پذیرائی خواهد بود. و در پایان نیز کنار درختان ندا و سهراب، برای شمع افروزی گرد هم می آییم.

با حضور و هم گرایی، " نه " به حکومت اسلامی را فریاد خواهیم زد.
سخن گویان : آقایان عزت مصلی نژاد، کاسپین ماکان و بانو مارینا نمت
زمان: چهارشنبه، 20 ژوئن 2012 از ساعت 6:00 تا 8:30 عصر
محل برگزاری: 5110 یانگ استریت، سالن بورگاندی، نورث یورک

توجه؛ این مراسم به هیچ سازمان و یا حزبی تعلق ندارد و برگزار کنندگان آن، افرادی مستقل هستند!
ورود برای همگان آزاد است.

این برنامه به کوشش; خانهٔ ایران و کاسپین ماکان، همچنین با حمایت جمعی از آزادیخواهان در کانادا برگزار می‌ گردد.
  برای بزرگنمایی تصویر، روی آن کلیک کنید

۱۳۹۱ خرداد ۷, یکشنبه

دین، بزرگترین دروغ تاریخ!

اجدادم پیرو آیین زرتشت بودند ولی‌ بعد‌ها بنا به دلایل ناخوشایندی به اسلام روی آوردند، پس وقتی‌ به دنیا آمدم، از بد روزگار، یک مسلم بودم. اما پس از تحقیق فراوان راجع به ادیان و مذاهب، سرانجام به آیین بودا متمایل شدم و بعد‌ از آن مانند گذشتگانم به آیین زرتشت که تشابه بسیاری به بودیسم دارد، که البته دین هم نیست، روی آوردم. اما هم اکنون هیچ دین و مذهبی‌ را باور ندارم چرا که معتقدم دین تنها زاییدهٔ فکر‌ بیمار بشر برای سود جویی بیشتر است...

تنها، نیروی گرداننده‌ای را برای جهان هستی‌ مسلّم می‌دانم، که مردم آن را با اسامی گوناگونی می‌نامند. 
به ادیان و پیروان آن احترام می گذارم، گرچه امید دارم مردم جهان تا اندازه‌ای روشن بین باشند که برای همیشه، هر گونه دینی را فقط به زباله دان تاریخ بسپارند. اما در مورد اسلام این موضوع کاملا متفاوت است، زیرا اسلام به هیچ وجه جز دین و مذهب محسوب نمی گردد! 
اسلام مجموعه قوانین و روش های مستبدانه ایست برای محدود کردن انسان و همچنین مداخله در نظام هستی‌، که گردانندگان آن با استفاده از این‌ها به سادگی‌ ذهن انسان را برای چپاول و استثمار کنترل میکنند. اسلام، اساسا جنگ آفرین بنا شده و نابرابری میان زن و مرد در رأس آن قرار دارد. بنابرین این حقیقت دردناک و تلخی‌ است که بگوییم؛ نگاه ضّد بشری اسلام و پیروانش، از بدو تشکیل تا کنون، به عبارتی پس از گذشت بیش از ۱۴۰۰ سال همچنان به خاطر قدرت طلبی، بی خردی و ناآگاهی باعث مرگ میلیون ها نفر شده اند و متاسفانه با گسترش روز افزون آن، این روند هنوز به شکل وحشتناکی‌ ادامه دارد!
من پیروان اسلام را دعوت به هیچ دین و مکتبی‌ نمی کنم! فقط درخواست می‌کنم؛ اسلام را بشناسند. چون بسیاری از آنها افراد شریفی هستند که با چشمان بسته و ناگزیر، آن را پذیرفته اند پس با شناخت عمیق و اندکی‌ مطالعه، سرانجام درمی یابند که قوانین اسلام، حتّی هولناک تر از سلاح‌های کشتار جمعی عمل می‌کند. وقتی‌ در آن به صراحت آمده:
" در راه اسلام، بمیران و بمیر" آنگاه می‌توان گفت؛ خطرناک‌ ترین پدیدهٔ بشر است که جز زوال، برآیندی در پی‌ نخواهد داشت.

کاسپین ماکان


بازی سیاست

در دنیای سیاست، خصوصاً از نوع بیمار گونه‌اش، دروغ پردازی و شایعه پراکنی از جمله اقدامات مهره‌های حقیری است، که به ویژه در مورد افرادی که به دنبال آزادی و برابری هستند، انجام میشود. 
شوربختانه در بین مردم از جمله عوام این روش ها حداقل برای مدتی‌ کارآمد است. بدون تردید شما اشخاص زیادی رو سراغ دارید که جز دسته اول یا دوم هستند! به هر حال در این میان من هم از این قاعده مستثنی نبوده ام و حرف های ناروا و تهمت‌های زیادی زده‌اند و نیز حقایق بسیاری را راجع به من کتمان کرده اند ، سعی‌ دارند مرا از پای در آورند ولی‌ آرام ایستاده‌ام و همچنان امید دارم و می‌کوشم برای خردمندی فراگیر، که پیروزی را در پی‌ خواهد داشت...
 برای بزرگنمایی تصویر، روی آن کلیک کنید

یادآور می شوم ؛ کنش سیاسی یا آزادی جویانه من، بنا به دلایلی که به نزدیکانم برمیگردد، پس از شورش سال ۵۷ آغاز شد، وقتی‌ اولین صدمه را از حکومت اسلامی خوردم، فقط ۷ سال داشتم، پس از آن جریان، مسائل به اشکال متعدد ادامه پیدا کرد تا اینکه با ترور ندا، توسط مزدوران رژیم اسلامی به اوج رسید.
البته بهتر است بگویم که همواره فردی مستقل بوده و هستم. هرگز عضو حزب و یا دسته‌ای نبوده‌ام و دنباله رو هیچ گروه و یا خط فکری نیستم. به اندازهٔ وظیفه و مسئولیتی که به عنوان یک ایرانی‌ و انسان بر دوش دارم، تنها تلاشم به منظور تحقق‌ آگاهی‌ و دموکراسی حقیقی‌ برای مردم ایران و جهان است.
 
عقده‌ ثروت، قدرت و شهرت هم سهم آن بیچاره هایی که حاضرند بخاطرش شرف و آدمیّت را زیر پا بگذارند.

کاسپین ماکان
آزاد باد وطن و هم وطن

۱۳۹۰ اسفند ۲۷, شنبه

به یاد دلیران ایران زمین

جاوید نامان؛ آرش رحمانی پور و علی‌ زمانی‌ همسایهٔ من در سیاه چاله اوین، در سلول مجاورم بودند. هر روز پنهانی به هم نگاه می کردیم و بدون کلامی از حفره روی درهای فولادی، با هم حرف می زدیم.
آن روزها مظلومانه و بی‌ هیچ گناهی تنها برای ایجاد وحشت میان مردم، به دست خون آلود رژیم اسلامی، به قتل رسیدند.
یکی از هم سلولی‌هایم موفق شد، در موقعیتی، با این عزیزان وقتی‌ در مسیر رفتن به دادگاه نمایشی بودند، حرف بزند. این دو جوان مثل بسیاری دیگر از هموطنان فقط به جرم آزادی واقعی‌، شجاعت و روشن بینی‌، کشته شدند. مزدوران حکومت خون خوار، به آنها وعده داده بودند؛ که اگر حقایق را کتمان کرده و در اعترافات نمایشی و عوام فریبانه شرکت کنند، زنده می مانند، ولی‌ پس از آن طولی نکشید که وحشت بزدلان و کور دلان اسلامی، از آگاهی‌ و دلیری این وطن دوستان و آزادی جویان واقعی‌، باعث شد تا آنان را به جوخهٔ مرگ بکشانند... اما آن ها در میان ما زنده و جاودان خواهند بود.


کاسپین ماکان



نامه آرش رحمانی پور زندانی اعدام شده:

آرش رحمانی پور زندانی سیاسی است که در بهمن ماه سال گذشته و در سن ۱۸ سالگی به اتهام عضویت در انجمن پادشاهی در زندان اوین اعدام شد. نامبرده در طول بازداشت خود در بند ۲۰۹ زندان اوین اقدام به نوشتن دلنوشته ای نموده است. وی همچنین در آخرین لحظات حیات خود وصیت نامه ای نگاشته است که متن آن را در پایان نامه می توانید مشاهده نمائید.


متن نامه ی آرش رحمانی پور که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به شرح زیر است:

به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد


نمی دونم کِی بود که فهمیدم وظیفه ای دارم و نسبت به اون خاکی که روش قدم می زارم مسئولم؛ فقط می دونم حالا که اسم این خاک و این سرزمین رو می شنوم غم عجیبی که پر از غروره تمام وجودم رو فرا میگیره. غرور رو بیشترمون داریم اما غم برای اینه که حتی ذره ای از وظایفم رو نسبت به کشورم انجام ندادم.

نمی دونم چرا باید این جای تاریخ ایستاده باشم، نمی دونم این خاک تاکی نباید روی آسایش ببینه!!!


به بالای این سالیان دراز 
به ایران نیامد بجز سوز و ساز

ز دشمن بجز آتش و خون نبود 
بجزغرش دیو مجنون نبود


بسوزاند دشمن کتاب مرا 
همه رامش و خُر و خواب مرا

این خاک ماست، همه ی زندگی ماست همه هویت ماست. آرزوم اینه که همه بدونند در مقابل این خاک وظیفه ای دارند.


اما از حق نگذریم. بد جوری اشتباه کردم شاید همین علاقه بیش از حد جلوی چشمام رو گرفت و باعث شد مسیر درست انجام وظیفه رونبینم ولی مطمئن هستم اگه عمری باشه پیداش میکنم، بقول اون قدیس مسیحی: برای هر بنده ای یه چوپان و یک مسیر هست تا به چراگاه حقیقت برسه. این هم مسیر منه که داخلش هستم. درسته که سخته و مشکل درسته که تنهام و یه خرده خسته اما من همه این سختی ها رو برای رسیدن به اون حقیقت طلائی به جون می خرم چون باید وظیفه ام رو انجام بدم.

چو فردا نیاید بلند 
افتاب من و گرز و میدان و افراسیاب

حکایت من حکایت عجیبه که هنوز خودم درکش نکردم شاید توی چند بیت شعر بشه خلاصش کرد.

زان یار دلنوازم شکریست ما شکایت 
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

تصمیم گرفتم حرف هام رو بیشتر با خدای خودم بزنم فکر می کنم فقط اونه که حرف دلم رو میفهمه درسته که همه سختیهای این مسیر رو باید به جون بخرم اما بعضی گله ها رو باید به خود خودش گفت البته شاید یکی هم این نوشته ها رو خوند و فهمید درد ما چیه.

بی مزد بود منت هر خدمتی که کردم 
یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت

من برای عشق به کشورم تلاشی که از دستم بر میاد انجام می دم ولی گله ی من اینجاست که آیا مزد این عشق، گمراهی بود. من به امید کسی یا چیزی فعالیت نمی کردم اما از خدای خودم توقع داشتم کمکم کنه. اما شاید کرده باشد و من ندیده باشم.

رندان تشنه لب را آبی نمی هد کس 
گویی ولی شناسان رفتند ازین ولایت

ما کجا و عشق کجا من فقط لاف عشق می زنم ولی دلم بدجوری میگیره وقتی بین این مردم حتی لاف هم خریداری نداره، دلم بد جوری از درد بی عشقی میگیره.

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا 
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

دلم میگیره وقتی میبینم توی این دیار، عاشقی جرمه، جرمی که مجرمش بی گناه بالای دار میره !!!

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود 
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت


راهم رو گم کردم نه همراهی دارم نه تجربه ای. اما پرم از عطش رسیدن، پر از امید، پر از اعتقاد به هدف . گله ام اینه که چرا راهنماییم نمی کنی خدایا؛ شاید میکنی و باز من نمی بینم.

هرچند بردی آبم روی از درت نتابم جور 
از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

خیلی چیزها از دست دادم و باز هم خواهم داد ولی یه چیز بزرگتری رسیدم و اون اطمینان به هدفم بود با این حال می دونم این مدعی عاشقی هیچ کاری برای کشورش نکرده.

به کوی میکده گریان و سر افکنده روم چرا که شرم همی آیدم زحاصل خویش

هر روز جوونهای این خاک روی زمین میوفتند و غرب و شرق باید دلشون برای اونها بسوزه نمی دونم چند ندا و ترانه باید کشته تا ... ولی امید دارم به جمله ی سروش که گفت: مرگ ترانه موسوی، ترانه مرگ نظام بود.

رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد.
از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است...
خیلی حرف ها دارم که با شما عزیزا بزنم، چی شد، چی به من گذشت، اظهارات من معلول چه عللی بود چیزهایی که توقع نداشتم دیدم و شنیدم و هزار چیز دیگه که شاید باور نکنید چون هنوز خودم هم باور نکردم ولی با این همه نشد ابر و خم از سنگینی بار قفس مارا که این سنگین سبکتر باشد از بال مگس ما را اول از همه یه دنیا شرمندگی دارم برای همتون نیلوفر، جمال، سارا، پیام، خاله ی عزیز و عمه ی عزیز، سحر، بهاره و ... امیدوارم منو ببخشید به خاطر دلتنگی ها و لحظه هایی که پر از غم و دلهره شدید البته بین خودمون بمونه من همچین آدم دلچسبی هم نیستم ولی خوب خاطرات تلخ و شیرین زیادی با هم داشتیم حالا هم هر موقع دلم تنگ میشه سعی می کنم خوابتون رو ببینم.
از همه بیشتر نگران این هستم که عزیز هایی که به خاطر من روز هاشون رو از دست دادند من رو نبخشند می دونم خیلی سخت بود اما وجود شما توی این چهار دیواریها هزار بار روزگار من رو سختر می کرد. راستی زمزمه ی ناراحتی ها رو توی بازجویی ها و بعد از آزادیتون شنیدم ولی بسیار از کسان از من نزد شما بدگوئی کردند و هیچ از انچه گفته اند راست نبود است. و این کسان می توانند بد را خوب و زشت را زیبا جلوه دهند. از کسایی که این بهتانها را باور و گسترانده اند بیشتر باک دارم زیراکه هر کس سخن ایشان را بشنود چنین می پندارد که کسی به این کارها و جستجو ها روزگار می گذرانند خداوندان را باور ندارد. اینان هم پنهانند و هم آشکار اما من نمیتوانم آنان را نزد شما حاضر و سخنهایشان را رد کنم و باید برای دفاع خود باسایه و شیح در آویزم و بدون انکه حریف ظاهر شود به مدافعه و معارضه پردازم. پس ای گرامیان، این نکته را درست بدانید که من با دو دسته از مدعیان طرف هستم: یکی آنان که از دیرگاه از من {...} کرده اند و دیگر آنان که اخیرا من را به محاکمه کشیده اند و تصدیق کنید که در آغاز باید پاسخ مدعیان پیشین را بدهم زیرا که شما هم اول دعاوی انان را شنیده اید و تاثیر سخنان ایشان در ذهن شما بیش از دیگران بوده است. ای گرامیان من برای دفاع خود باید کوشش کنم که در زمانی بسیار اندک بهتانهایی که از مدتی دراز در اذهان شما ریشه دوانده از خاطر شما دور سازم و البته آرزومندم که کوشش من در صورتی که به حال شما و خودم نافع باشد نتیجه بدهد و بی گناهی من روشن گردد ولی در این باب به اشتباه نیستم و می دانم چه کاردشواری در پیش دارم و به هر حال کار خود را به خدا وامیگذارم چون مرد تسلیم بی دفاع به این موج مهاجم نیستم بر حسب تکلیف به مدافعه می پردازم با ان که میدانم این موج مرا با خود خواهد برد. 
پس برگردیم به مبدا این بهتان و سخنانی که ایم همه در مورد من گفته شده و "مدعی" آن را برای جلب من به محاکمه، دست آویز نموده است .
مدعیان پیشین چه می گفتند؟ هرگاه دعاوی ایشان را به صورت ادعانامه در بیاوریم این گونه می شود : آرش گناهکار است بنابر کنجکاوی فضولانه ی {...} خود می خواهد اوضاع آسمان و زمین را دریابد. روش گمراهی پیش گرفته و دیگران را به پیروی آن وا می دارد و به ایشان می آموزد. این است ادعای مدعیان و شما خود در تئاتر سبز آرش را دیدید که مدعی پرواز در هوا و دعاوی پوچ از همین فقرات بود. البته این بدان معنا نیست که من خود را کنار کشیده ام نکند که مدعی این راهم بر من گناه تازه گیرد. می گویند تو آموزگاری می کنی و مزد میگیری، این دروغیست بس بزرگ من چنین هندی را به درهم و دینار نمی فروشم و اساسا در این روزگار کسی را نمی شناسم که لیاقت این مهم را دارا باشد. اما آیا این مدعیان نیستند که این همه را در خود می بیند و جوانان را شهر به شهر می فریبند تا به ایشان بپیوندند و به اصل و ریشه ی خود پشت کنند. ای گرامیان اگر من چنین هنری داشتم بسی سرافراز بودم ولی افسوس که ندارم. اکنون شاید بپرسید که ای آرش پس تو چه می کنی ونسبت ها که به تو می دهند و شایع است از چه روست ؟ زیرا گر همواره مانند همشهریان دیگر بودی هر آینه این چنین سر زبان ها نبودی و آوازه نداشتی.
این سخن به جاست پس می کوشم که آشکارش کنم پس گوش دل و خود فرا دهید. ای گرامیان اقرار میکنم که دانشی دارم که موجب شهرتم شده اما نپندارید که دانشی فراتر از بشر باشد که بالعکس همه باید آن را دارا شوند ولی مدعیان، داعیه دار دانشی هستند فراتر از بشر که من ان را دروغ پنداشتم و این مهم آهنگ بهتان شد. و آن دانش را بخوبی می دانم که پروردگار مرا برای هدفی آفرید و ان چیزی نبود جز ساختن وطن، ساختن ابران بر پایه ی نیک پندار و نیک گفتارو نیک کردار. دیری در این اندیشه بودم و سرانجام بر سر آزمایش امدم و نزد یکی از بزرگان شنیدم که "به عمل کار برآید".
و چون این مسئله بر من آشکار گردید کوشیدم پندار را به کردار آورم و این کار سبب شد مدعیان از من بیزار شوند. ای گرامیان شرم دارم واقع امر را بگویم لیکن ناچارم و می گویم که بیشتر این مردمان بی دانشند و اگر بدانند هم، خود را به سفاهت میزنند. کلمات شیرین از زبان جاری می سازند ولی خود نمی فهمند که چه می گویند و فهمیدم که سبب سرایش و گویش زیبایشان عجیب اهداف پوچ و مادیست. ای گرامیان بدانید که همه ی این دشمنیهای خطرناک و بهتانهای ناروا که متوجه من نمودند سببش همین جستجو و تفتیش و دانشی است که گفتم. چون این مهم را دریافتم، برای مزید پیروی، فرمان خداوند هم رنگ خود را طلب کردم و چون از همشهریان نومید گشتم رو به بیگانه نهادم ولی آن کسان هم، کسان من نبودند. این وظیفه چنان مرا گرفتار ساخت که خود را فراموش کرده و چون در این عبادت خدا فرو رفتم روزگارم به سختی گرایید و به اینجا رسیدم. حال به مدعیان امروز بپردازم و دعاوی را به ادعا در آوریم میگویند آرش گناهکار است چون جوانی فاسد است و به خداوندان این کشور اعتقاد ندارد و خداوندان نو بجای آن میگذارد و اینک دعاوی را یک به یک در نظر بگیریم: من جوانی فاسدم چون گناهانی دارم. ای گرامیان من می گویم گناهکار مدعی است که امور جدی را سرسری می گیرد و بدون وجدان تاریخ مارا به زیر سوال می برد و چنان می نماید که به بعضی امور اعتنای تام دارد در صورتی هرگز عنایتی به آن نداشته، می پندارد با ماست اما با بیگانه دشمنی؛ دوستی می کند. میپندارد از ماست اما به تاریخ من ریشخند می زند. ایا این ریشخند گناه نیست که در خور سزا باشد.
شاید کسی بگوید ای آرش آیا شرمگین نیستی که در دنیا چنان زندگی کردی که جان خود را به خطر انداختی؟ در جواب به معترض خواهم گفت اشتباه در این است که اندیشه مرگ و زندگی نزد تو اهمیت دارد ولی چنین نیست و تنها چیزی که شخص باید نگران آن باشد این است که آنچه میکند درست است یا نا درست و حقیقت است یا باطل و ارزش است یا ... و گرنه تمام دلاورانی که در عرصه دفاع از این مرز جنگیدند از سفیهان بوده اند. ای گرامیان این اصلی مسلم است در نزد من که اگر کسی به حقیقتی شریف دست یابدکه در آن پایمرد باشد. نه از مرگ باندیشد و نه از خطر هراسد و شرافت را فدای سلامت نکند که اگر من جز این می کردم گناهکار بودم و خواه به هر شکلی که به حقیقتی برسم هرگز روش خود را تغییر نخواهم داد اگر چه هزار بار به عرصه ی هلاک در آیم. پس ای قضات ظلم، از مرگ من امیدوار و هراسناک باشید که پس از این خداوند هیچ گاه رحمت را بر طالب حق قطع نمی کند.

آنچه اکنون برای من پیش آمده از تصادف و اتفاق نیست و یقین دارم خیر من در این است که حتی دیگر زنده نمانم و از همه اندیشه های دنیا آسوده شوم. با آنکه میدانم مدعی هدف خیر نداشت و قصد آزارم داشت از آن گله مند نیستم چون در مقام گله نیست. اما از شما گرامیان درخواست دارم: "ایران را فراموش نکنید و آن را افضل بدانید بر نفع خود." 
نمی دانم اینک شاید و شاید وقت آن رسیده که از یکدیگر جدا شویم من آهنگ مردن کنم و شما در فکر زندگی باشید اما کدام یک بهره مند تریم جز خداوند هیچ کس آگاه نیست.
اگر این آخرین تیر من برای دفاع از ایران است بدانید که آرش جان خود درتیر کرد و آن را خواهدش افکند.

۸۸/۸/۱۰
اوین ۲۰۹ سلول ۱۲۱



متن وصیت نامه آرش رحمانی پور که ۱۰ دقیقه قبل از اعدام نوشته است:

به نام دوست
چیزی به پایان نمانده است.
پدر و مادر واژه های بود که زیباییش آرامم می کرد اما من ارزش این زیبایی را نتوانستم به خوبی درک کنم ولی افتخارم وجود انها بود.
نماز – روزه – و دیگر حقوق دینی که به گردن داشتم و تازه با آن اخت شده بودم را به خدا می سپارم.
واما ایران – من افتخارم این است که ایرانی بودم و برای ایران گردنم زبری طناب دار را حس کرد.
در مورد نظام اسلامی حاکم چیزی نمی گویم چون حکایت عجیبی خواهد بود اگر زمانی کسی این نوشته را خواند:


تن کشته و گریه ی دوستان به از زنده و خنده ی دشمنان
مرا آر(عار) ابد از ان زندگی که سالار باشم کنم بندگی


آرش رحمان پور