جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۰ دی ۱۲, دوشنبه

چنگال خون آلود حکومت اسلامی

وقتی شورش سال 57 اتفاق افتاد، من کودکی هفت ساله بودم.
بیشتر افراد خونواده و نزدیکان یا سیاسی بودند یا حداقل پیگیر مسائل مربوطه بودند.
اون وقت ها فقط دو روزنامه مهم در ایران وجود داشت. کیهان و اطلاعات! که هر دو سیاه و سفید چاپ می شدند.
به یاد میارم که در اون روزهای تلخ و عجیب همیشه من و"محسن" یکی از برادرهام ، این مسئولیت رو توی خونه به عهده داشتیم که ، این دوتا روزنامه رو برای بقیه اعضای خونواده تهیه کنیم.
ولی خب همیشه برای گرفتن روزنامه ها از کیوسک های روزنامه فروشی، که معمولاً ساعت 2 بعد از ظهر پخش می شدند و آماده فروش بودند؛ باید قبل از اون میرفتیم و نوبت می گرفتیم با این امید که تا قبل از تموم شدنش روزنامه رو بخریم و به خونه برگردیم.
به همین دلیل همینکه ناهارمون رو می خوردیم، سریع می رفتیم تا به روزنامه فروشی برسیم و اونقدر توی صف می ایستادیم تا زمان پخش روزنامه برسه.
اما یادم میاد، یکی از دفعاتی که روزنامه رو گرفتیم از اون جایی که پیش از همه، من سر تیتر خبر هارو می خوندم و عکس هارو خوب و با دقت وارسی می کردم، با چند عکس روبه رو شدم که بیش از پیش روی من تاثیر گذاشت.
درواقع اون عکس ها احساس عجیبی رو در من به وجود آورد که کمی توصیف اون واسم سخته.
اجازه بدین اول بگم که اون عکس ها، مربوط به صحنه های خیلی فجیعی از جسد تکه پاره شده و سراسر خون آلود زنده یاد سرلشگر خسروداد بود.

با اینکه اون عکس ها همونطور که گفتم سیاه و سفید چاپ شده بود، اما با نگاه کردن به اون ها کاملاً اوج فاجعه حس می شد.
به خودم می لرزیدم و احساس وحشت و نگرانی و البته ناامنی تمام وجودم رو فرا گرفته بود.
نمی تونستم باور کنم که آدم ها چنین رفتاری از خودشون نشون بدهند.
اصلاً برام قابل درک نبود. خیلی دلم می خواست که واقعیت نداشته باشه و این فقط یکی از اون کابوس هایی باشه که گاهی وقت ها در خواب می دیدم.
ولی شوربختانه واقعیت داشت.
خلاصه اینکه تا خونه دویدم و اون عکس هارو نشون خونواده ام دادم.
دلم میخواست حداقل اون ها چیزی برای گفتن داشته باشند تا من کمی آروم بشم.
ولی اون ها هم حال و روزی بهتر از من نداشتن.
همه بهت زده به تصاویر دلخراش و وحشتناک این جنایت ها چشم دوخته بودند.
متاسفانه این جنایات هر روز تکرار می شد و رهبران شورش سعی می کردند که بیشتر دست به این جنایات بزنند تا به زور و وحشت هم که شده به اهدافشون برسند. 
بنابراین این کشتارها پی در پی تکرار می شد.




از اونجایی که شورشیان به نام اسلام و حاکمیت اسلامی این فجایع رو انجام می دادند، بنابراین از  همون زمان بود که نفرت من از اسلام و حاکمیت اسلامی شکل گرفت و هر روز که گذشت عمیق تر شد.
بعدها آن نا امنی ای که در اون روزها احساس  می کردم، به وقوع پیوست.
بدون تردید ، خونِ خسروداد، رحیمی، هویدا، فرخ رو پارسا  و هزاران خدمتگذار و آزادی خواه دیگر، دامانِ رهبرانِ جهل و جنایت و همه آنانی که حکومت اسلامی را به هر نوعی حمایت کردند، گرفته است.


کاسپین ماکان

هیچ نظری موجود نیست: